اب
نویسه گردانی:
ʼB
اب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن . اِبابت . اِباب .
واژه های همانند
۴۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
سه یک آب . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 525 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا...
دان و آب . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ) از اتباع . دانه و آب . چینه و آب .- دان و آب مرغها را دادن ؛ چینه و آب در دسترس آنان نهادن .
نان و آب . [ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )طعام و شراب . || مجازاً، منفعت . درآمد.- نان و آبی نداشتن ؛ بی فایده بودن : این کار نان و آبی ن...
خاک و آب . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه ازجسد و قالب آدمی زاد باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). قالب بَشَر. (شرفنامه ...
خط بر آب . [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) ناپدیدار. تباه . (از حاشیه ٔ دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر ت...
آش و آب . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آش و جز آن . آش و مانند آش .
آب و آش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خوردنی های پخته .
آب و گل . [ ب ُ گ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خانه . بنا. زمین .- آب و گلی در جایی داشتن ؛ خانه یا مزرعه ای را در آنجا دارا بودن .- از آب و گل ...
افراس آب . [ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی سواران آب است که حباب باشد. (برهان ) (آنندراج ). حبابهای آب . (ناظم الاطباء). در برهان ...
آب معلق . [ ب ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً، آسمان : سنگ در این خاک مطبَّق نشان خاک بر این آب معلق فشان .نظامی .