اب
نویسه گردانی:
ʼB
اب . [ اَب ب ] (ع مص ) ساز کردن . بسیج کردن . بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). ساز رفتن کردن و بازآمدن . || مشتاق وطن شدن . آرزومندی زادبوم . || بساختن کاری را. (زوزنی ). || دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن . اِبابت . اِباب .
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هندمینی است که در بخش بدره ٔ شهرستان ایلام واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان علیشیروان است که در بخش بدره ٔ شهرستان ایلام واقع است و150تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی سرحدی است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هلایجان است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکی است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و140تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
تلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان کرمان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)...
پشت آب . [ پ ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی از ولایت سیستان . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 213).
بیل آب . (اِ مرکب ) آبی که قبلاً زمین باغ را دهند تا بیل زدن آسان باشد. (یادداشت مؤلف ).
بلق آب . [ ب ُ ل َ ](اِخ ) دهی از دهستان قلعه تل ، بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن . آب آن از چشمه و محصول آن برنج ، ماش ، ...
برف آب . [ ب َ ] (اِ مرکب ) برفاب . آب برف . (برهان ) (ناظم الاطباء). ماءالثلج . آب که از ذوب شدن برف بحاصل آید. (یادداشت مؤلف ). || آب ک...