اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابتلاء

نویسه گردانی: ʼBTLAʼ
ابتلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ابتلا. آزمودن . بیازمودن . آزمایش . امتحان . آزمایش کردن . خبر پرسیدن . اختبار. (از آنندراج ). || در بلا و رنج افکندن . مبتلا کردن . گرفتار و دچار رنجی کردن . || در بلا افتادن . گرفتاری . (از آنندراج ) :
گفت رنج احمقی قهر خداست
رنج کوری نیست قهر، آن ابتلاست
ابتلا رنجیست کان رحم آورد
احمقی رنجیست کان زخم آورد.

مولوی .


ابتلایم می کنی آه الغیاث
ای ذکور از ابتلایت چون اناث .

مولوی .


آفتابی نام تو مشهور و فاش
چه زیان است ار بکردم ابتلاش .

مولوی .


مِرْوَحه ی ْ تقدیر ربانی چرا
پر نباشد ز امتحان و ابتلا.

مولوی .


فضلها دزدیده اند این خاکها
ما مقر آریمشان در ابتلا.

مولوی .


از جمادی بی خبر سوی نما
وز نما سوی حیات و ابتلا.

مولوی .


چونکه صانع خواست ایجاد بشر
ازبرای ابتلای خیر و شر
جبرئیل صدق را فرمود رو
مشت خاکی از زمین بستان گرو.

مولوی .


|| آب بدهان گرفتن . || آب به بینی گرفتن . || مسواک کردن . || موی شارب باز کردن . || تقصیر کردن . || موی زهار ستردن . || استنجا کردن . || ناخن گرفتن . || موی بن بغل تراشیدن . || اختیار کردن . || سوگند خوردن . || دانستن و حقیقت چیزی دریافتن . || شناخته گردیدن . || تکلیف به امر شاق . || ختنه کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آب طلا. [ طِ / طَ ] (اِ مرکب ) آب زر. || آب اکلیل . و رجوع بکلمه ٔ طلا شود.
آب طلع. [ ب ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً عرقی که از شکوفه ٔ خرما گیرند و امروز آن را طلعانه گویند : و از وی [ از فارس ] آب گل و آب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.