اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابد

نویسه گردانی: ʼBD
ابد. [ اَ ب َدد ] (ع ص ) مرد بزرگ جثه . مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی . || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بود. || جولاهه . مؤنث : بَدّاء.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) ۞ استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعر...
ابد.[ اَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || رمیدن .
ابد. [ اِ ب ِ ] (ع ص ) آنچه زاید بسالی پرستار یا ماچه خر. داه ، کنیزک ، ماده خر بسیارزاینده . || خر ماده ٔ رمنده .
ابد. [ اَ ب ِ ] (ع ص ) رمنده . وحشی . متوحش . تور.
ابد. [ اُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آبِدَه . مثل اوابد.
سنسکریت: اپده apada (بی پا، بی جایی، بی زمانی)؛ اوستایی: ابدوتمه abdutema (ژرفای بی پایان)؛ پهلوی: ابدم abdom (فرجام، سرانجام )؛ پارتی: ابدود abdaved؛...
کاتوزی
عابد.[ ب ِ ] (ع ص ) پرستنده ٔ خدا و ملتزم به شرائع دین . (از اقرب الموارد). پرستنده . عبادت کننده : عابدان را پرده این خواهد دریدزاهدان را تو...
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف مصر... (معجم البلدان ).
عابد. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمربن مخزوم . پدر عبداﷲبن سائب عابدی صحابی و عبداﷲبن مسیب عابدی محدث است . (از منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.