ابوالوفاء
نویسه گردانی:
ʼBWʼLWFAʼ
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مبشربن فاتک . (الأمیر...) اویکی از ادباء مصر و از عارفین به اخبار و تواریخی که در اخبار کرده اند بود و در ایام دولت مصریة بروزگار الظاهر و المستنصر میزیست و از تصانیف اوست : کتاب سیرة المستنصر در سه مجلد و هم او را در علوم اوائل تألیفاتی است و گویند کتب کتابخانه ٔ او بشمار نمی آمد. نامش مبشر است و کنیتش ابوالوفاء و محمودالدوله لقب داشته است از افاضل ادباء و افاخم حکماست و از متمیزین اطبا بشمار آید از ارکان امراء خلفای علویین مصر بود و چنانکه از ترجمه ٔ جمال الدین بن قفطی مستفاد میشود مولد او دمشق بوده در بدایت زندگانی مقدمات علوم تکمیل کرد و از شام به مصر رفته در نزد حکما و فضلا و اطبای آن ملک به اکتساب علوم حکمیه و طبیه پرداخت و آن هنگام زمان خلافت الظاهر به امراﷲ علوی بود و در آن روزگار ابن هیثم در قاهره مصر به امر تدریس و تألیف اشتغال داشت او در نزد وی به استفادت علوم حکمیّه زمانی دراز مصروف داشت تا در آن فن مقامی بلند ادراک کرد و یک چند نیز در نزد شیخ بن الحسین اشتغال ورزید و استاد وی در فن طب ابوالحسن علی بن رضوان است و چنانکه خزرجی نگاشته سالها ملازم آن طبیب اجل بود تا بر تمام جزء علمی و عملی طب فائق آمد و خزرجی گوید: هو من اعیان امراء مصر و افاضل علمائها دائم الاشتغال محب ّ للفضایل والاجتماع باهلها و اشتغل ایضا بصناعة الطب و لازم اباالحسن علی بن رضوان الطبیب و له تصانیف جلیلة فی المنطق و غیره من الحکمة والطب و هی مشهورة فیمابین الحکماء والاطباء و کان کثیرالکتابة و قدوجدت بخطّه کتبا کثیرة من تصانیف المتقدمین . مترجم تاریخ الحکمای ابن قفطی گوید که ابن فاتک ابوالوفا اصلش از دمشق و در مصر متوطن بوده از حکمای نامدار است در علوم اوائل فضلی بارع و خاطری جمع فضائل را جامع داشته فضلاء آن روزگار از برکات افادات وی در علم برتبه ٔ سروری رسیده بودند و از جمله تلامیذ وی در طب ابوالخیر سلامةبن رحمون است بهرحال وی از حکما و اطبائی است که در اواخر مائه ٔ پنجم هجریه بر مدارج فضل و کمال ارتقا جست و بحکمت و طب مشهور گردید و طلاب این علوم از هر سوی بمدرس وی روی نهادند و ابوالصلت امیةبن عبدالعزیز گوید: وقتی به قصد دیدار او بمجلس تدریسش رفتم جمعی کثیر از فضلای اطبا در خدمت وی استفادت مینمودند و در اعضاء سخن میگفت و این کلمات را عنوان کرد و گفت الاعضاء اجسام متولدة من اول مزاج الأخلاط کما ان ّ الاخلاط اجسام متولدة من اول مزاج الارکان و درآن مطلب بدان مثابه تحقیقات خوب کرد که مرا از آن حسن بیان و دقت نظر و تحقیق زیاده تعجب حاصل آمد پس از انقضای مجلس تدریس از من معذرت زیاده خواست که جای آن نداشت که در نزد چون تو دانشمندی به جهت تلامیذ مطالب علمیه افادت شود بدو گفتم چه جای عذر است ، مراسالها تمنای آن بود که از بیانات آن دانشمند بهره ورگردم و زیاده از حد بتحسین لب گشودم روز دیگر علی الصباح بنزد وی رفتم تا بقیه ٔ مطلب روز سابق را استماع کنم چون تلامیذ بر عادت مقرر حاضر گشتند خواست به حرمت حضور من آن روز تدریس نکند و به اصرار من بقانون روز سابق مطالب را بیان کرده و هر روزه میرفتم تا مبحث اعضا تمام گشت و از افادات وی زیاده بهره حاصل کردم - انتهی . و او را کتابی بوده است در احوالات حکماء و اطبای قبل از اسلام موسوم بمختارالحکم و محاسن الکلم و آن کتاب از اجل تصانیف وی بوده و احوالات حکما واطبای قبل از اسلام را برشته ٔ تحریر درآورده چنانکه صاحب طبقات الاطباء بیشتر آنچه از احوالات حکماء و اطبای قبل از اسلام را نقل میکند از آن کتابست وهمچنین بیشتر از آن کسان که در احوال این طبقه چیزی نگاشته انداز آن کتاب نقل کرده اند و از جمله مطالبی که صاحب خلاصةالحیوان محمود تتوی که بیشتر آن کتاب ترجمه طبقات الأطبا است نگاشته اینست : که شیوع علم حکمت و طب و تعلم و تعلیم آن ابتدا در مملکت فارس بود چون اسکندر ذوالقرنین بر ممالک ایران و فارس استیلا یافت حکم فرمود تا تمامت کتب حکمت را از هر قبیل از فارسی بیونانی نقل کردند سپس آن را به زبان یونانی بردند و در آن ملک شیوع یافت و همچنین آنچه از کتب نجوم و غیره نیز به دست افتاد بفرمود تا بیونان برده و به زبان یونانی نقل کردند و سایر کتب که بر آئین کیش مجوس بود بفرمود بسوختند بعضی از حکما بر مطلب ابن فاتک ردود واعتراض نموده گویند که این قول خالی از صحت است چه قبل از اسکندر علم حکمت در یونان بوده جماعتی دیگر گویند استبعادی در این قول نیست که این امر اتفاق افتاده باشد چه اسکندر را در محبت علوم حکمی و شوق بر اطلاع آن مقتضی آن است که در هر مملکت کتب حکمت به دست می آورد محض اطلاع بر حقایق آن میفرمود تا به زبان یونانی که زبان خود او بود برند و غرض ابن فاتک در این کلام نه آن است که علم حکمت در یونان نبوده بلکه غرض او این است که [ آنچه از ] علوم حکمیّه و کتب آن [ که ] در فارس بود به زبان یونانی نقل شد - انتهی . و آن حکیم دانا در شهر قاهره روزگارش بتدریس و تألیف بسر میرفت و هم در شهر قاهره درگذشت و مدفن وی نیز همان شهر است . سال وفاتش به دست نیامد و ظاهراً وفات وی در اوائل مائه ٔ ششم هجری باشد و از وی دختری ماند که احادیث نبویه صلی اﷲ علیه و آله روایت می کرد. صاحب طبقات الاطبا در ذیل شرح حال وی از سدیدالدین منطقی نقل کرده است که گفت از آنکه ابن فاتک محبت علوم و تحصیل آنرا داشت و از اعیان و اهل ثروت آن مملکت بود کتابی بسیار فراهم داشت که در مخزن کتب هیچیک از اهالی ثروت آن قدر از کتب فراهم نمیگردید و هرگاه از مشاغل دنیوی فراغت جستی بدون تأمل بکتابخانه ٔ خود رفته بتألیف و مطالعت مشغول گشتی و او را در آن حالت از اهل و عیال خود در نزد وی بار نبود و او را زوجه ای بود از خانواده ٔ بزرگان مصر که بصفت حسن و جمال آراسته و به ثروت و مکنت زیاد اتصاف داشت پس از وفات آن دانشمند کامل آن زن بمخزن کتب وی رفته از آنکه در ایام حیات از مطالعت آن کتب بصحبت وی نمیپرداخت بگمان خود تلافی خواست کند تمام آن کتب نفیس را که هریک ازآن بزحمتهای زیاد فراهم گشته بود به برکه ٔ آبی ریخت و همچنین تاَّلیف و تصانیفی که وی کرده و از سواد به بیاض نرفته و مجلدات دیگر از تصانیف وی که مدون و مجلد گشته بود ببرکه ٔ آب ریخت در آن حال منسوبان و تلامیذش بر آن کار اطلاع پیدا کرده خود را ببرکه رسانیدند و کتابها بیرون آوردند بیشتر از آن کتب از حیز انتفاع افتاده بعضی از آنها که سلامت مانده بود اکثر از اوراق آن فاسد و محو گشته بود سپس جماعتی از وراقین را خواسته بمرمت آن کتب از اصلاح خطوط و جلد و شیرازه پرداختند. صاحب طبقات الأطبا نگاشته که بسیاری از مؤلفات و سایر کتب وی تا بحال موجود است ولی اکثر فاسد و محو شده و هر کجا که کتبی را بدین نشان ببینند دانند که از کتب ابن فاتک است که زوجه ٔ وی به آب ریخته . مؤلفات و مصنفات آن دانشمند کامل از این قرار است : کتاب مختارالحکم و محاسن الکلم که در ضمن ترجمت بدان اشارت رفت . کتاب الوصایا والاسال والموجز من محکم الاقوال . کتاب در تمام دوره طب مشتمل بر ده جزو و هر جزوی منقسم به ده قسم است و آن کتاب از اجل تصانیف وی بوده و اطبای بعد از وی از هر جزئی از اجزای آن زیاده نقل کرده اند، ایضاً کتاب دیگر در معالجات ، کتاب البدایة در منطق . رساله ای در ستّه ضروریه . رساله ای در عقل و جهل . رساله ای در آداب رجوع بطبیب . شرح کتاب ادویه مرکبه ٔ جالینوس . شرح بعضی از کلمات ابوسهل مسیحی . شرح عنوان کتاب ادویه ٔ مفرده از جالینوس . کتاب در حکمت الهی . نهایه در حکمت . کتاب اسرارالطب . کتاب بدائع. کتاب اصطلاحات طّبیه . کتاب در حساب . شرح مفردات دیسقوریدوس . شرح کتاب تمیمی . شرح کتاب منطق ارسطو. کتاب در مفردات ادویه . رساله ای در منافع ادویه ٔ تریاق اربعه . رساله ای در منافع احجر و طریق استعمال آن . رساله ای در ادویه ٔ مفتته ٔ حصاة. رساله ای در طریقه ٔ فصد و اوقات آن . رساله در ادویه ٔ حمل و فرزجات - انتهی . رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 241 و عیون الانباء ج 1 ص 9 و ج 2 ص 98 ببعد و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 358 شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) سپر. (مهذب الاسماء).
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ممدوح قصیده ای از اسدی در مناظره ٔ آسمان و زمین . رجوع به مجمعالفصحاء ترجمه ٔ اسدی شود.
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن عمر فرضی حلبی . او راست : معادن الذهب فی الاعیان ، الذین تشرفت بهم حلب و نظیره ای بر لامیةالعجم طغرائی...
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن معروف حموی . او از مشایخ خلوتیّه و از فقهاء شافعیه است و درادب و شعر نیز او را دستی است و در وعظ و خطاب...
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن منده . رجوع به بنومنده ... شود.
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن یونس . امیر صدرالدین الحسینی شیخ الاسلام بلخ . پسر و پدر هر دو به أمر دیو سلطان حاکم بلخ بسعایت سعات ...
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) اخسیکتی . او راست : کتاب تاریخ .
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) بوزجانی . رجوع به ابوالوفاء محمدبن محمد... شود.
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) حنبلی . رجوع به ابوالوفاء علی بن عقیل شود.
ابوالوفاء. [ اَ بُل ْ وَ] (اِخ ) خوارزمی . (خواجه ...) صاحب حبیب السیر گوید: وی بتکمیل علوم ظاهری و باطنی موفق گشته از مبادی ایام جوانی تا ...