ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابزون بن مهبرد عمانی کافی مجوسی . او راست : دیوان شعری بعربی و آنرا ابن حاجب محمدبن احمد گرد کرده است . و ابن حاجب گوید: قصائد فارسی وی مرا بعجب آورد وشنیدم که به تبریز است بدانجا شدم و او بدانوقت به اعمال دیوانی اشتغال داشت . و مردی با معرفت و ذکاء ومتبحر در علوم بود و اشعار وی با صفا و بها و متناسب الالفاظ و خالی از لغات غریبه و ناگوار بود و بشعر خویش اعجابی نمینمود. و من اشعار وی را آنچه نسخه ٔ آن نزد وی بود تبویب و به مدایح او درحق امیر ناصرالدین ابتدا کردم . وفات ابزون به سال 430 هَ . ق . بود.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) محسن بن علی بن محمد. رجوع به محسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محسن بن علی قاضی تنوخی . رجوع به ابوعلی محسن بن ابی القاسم علی شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الجنید. رجوع به ابن جنید شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن احمد بلخی شاعر. او را شاهنامه ای بوده است که اخبار آنرا از کتاب سیرالموک عبداﷲبن المقفع و سیرالملوک محمدبن...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن الیاس بن الیسع السمرقندی . رجوع به محمد... و رجوع به ابوعلی بن الیاس شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن جمهور قمی . رجوع به محمد... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن علی بن احمد فارسی نیشابوری ملقب به فتال . تلمیذ شیخ ابوجعفر طوسی . او راست : کتاب روضة الواعظین فارس...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن حسن بن سهل بن هیثم . رجوع به ابن هیثم حسن ... شود. ابن ابی اصیبعه نام او را محمدبن حسن و قفطی ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن مظفر حاتمی بغدادی . ادیب و شاعر. معارض متنبی . او راست : کتاب حلیة المحاضره و رساله ٔ حاتمیّه در ماجر...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن خلف بن احمد فرا رجوع به محمد... شود.