ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن حمویه ٔ اصفهانی . وزیر. او پس از وفات صاحب بن عباد با ابوالعباس الضبی ده هزار دینار پیشکش فخرالدوله کرده و به وزارت رسیدند و دست ظلم و تعدی و مصادره گشودند و تا آخر اوقات حیات او این شغل داشتند. رجوع به ص 351 حبط ج 1 شود.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فخرالملک عماربن محمد برادر امین الدوله . رجوع به عمار... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فسوی . رجوع به ابوعلی فارسی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فضل بن الحسین . رجوع به فضل ... شود.
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) فضل بن محمد فارمدی . یکی از شیوخ طریقت صوفیه . مولد او قریه ٔ فارمد طوس به سال 402 هَ . ق . بود و پس از براعت در عل...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فضیل بن عیاض بن مسعودبن بشر تمیمی بالولاء الطالقانی الاصل الفندینی . مولد او به ابیورد و بقولی بسمرقند و منشاء وی ا...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) فضیل بن عیسی . از روات حدیث است و از ابی عوانه روایت کند.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) قالی . اسماعیل بن القاسم عیذون بن هارون بن عیسی بن محمدبن سلمان معروف به ابن عیذون . یکی از ائمه ٔ لغت و نحو بم...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) قطرب بن محمدبن مستنیربن احمد نحوی لغوی بصری . رجوع به قطرب ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) قلندر. یکی از مشایخ تصوف بمائه ٔ هفتم . وی از مردم عراق عجم بود و بهندوستان هجرت کرد و بر او در آن ملک مریدان ب...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) قوام الدین . نقیب طالبیان به روزگار ناصر و ظاهر عباسی به بغداد.