ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن خطیربن ابی الحسن النعمانی فارسی . نسبت او به نعمانیه قریه ای میان بغداد و واسط است . مولد او به سال 548 هَ . ق . بود. او فقه بشیراز آموخت و چنانکه صاحب معجم الأدباء گوید وی در نحو و لغت و عروض و قوافی و اشعار و اخبار مبرّز بود و تفسیر قرآن و فقه و خلاف و کلام و حساب و منطق و هیئت و طب میدانست . و بده قرائت قرآن قرائت میکرد و عالم به شواذ بود و در لغت عربیه براعت داشت و او را با اهل لغت مناظراتی است و از هر علم کتابی از برداشت و حنفی مذهب بود. وقتی بشام شد و در قدس مدتی بزیست تا آنگاه که عزیزبن صلاح بن ایوب روزی او را نزدیک صخره بدید که درس میگفت پرسیداو کیست و چون منزلت وی را در علم بدانست وی را بخواند و بقصد شکستن شهاب طوسی وی را به مصر برد و مشاهره ای به شصت دینار و صد رطل نان و بره ای بر وی مقرر کرد و مردم به وی گرائیدند و عزیز مجالس مناظره میان او و طوسی منعقد میساخت و بعض آن مناظرات در کتب رجال مذکور است و در آخر امر در مدرسه ٔ امیة الأسدی انزوا گزید و در آنجا بمذهب ابی حنیفه فقه میگفت و در ذی القعده ٔ سال 598 هَ . ق . درگذشت . و از تصانیف اوست : کتاب تفسیر کبیر. شرح الجمع بین الصحیحین للحمیدی .تنبیه البارعین علی المنحوت من کلام العرب و جز آن .
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن ابراهیم بن علی بن برهون . فقیه شافعی از مردم میافارقین . رجوع به ابو علی فارقی حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن ابی العمالی بن مسعودبن الحسین معروف به ابن باقلانی . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن ابی نعیم . او طبیب مشهور روزگار خویش بود و به اورشلیم میزیست . تمیمی طبیب شاگرد وی بود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن احمد المعروف به ابن الکاتب . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن عبدالغفار. رجوع به ابوعلی فارسی ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن عبداﷲبن البنّاء. رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن یحیی . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) حسن بن احمد استرابادی . رجوع به حسن ... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن بشر. از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) حسن بن حارث خوارزمی . رجوع به حسن شود.