گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابوعلی نویسه گردانی: ʼBWʽLY ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صاحبی . در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از او شاهد کلمه ٔ حُودِ خروه آمده است :ای خواجه چرا جدا شدستی ز گروه چونان که ز جمع تره ها حُودِ خروه . ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه واژه معنی ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ )محمدبن محمدبن اشعث کوفی محدث شیعی . او راست : کتاب جعفریات و او در اوائل مائه ٔ چهارم در مصر میزیست . ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد الوزیر البلعمی . وزیر امیر منصوربن نوح سامانی . رجوع به بلعمی شود. ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن مستنیر نحوی لغوی مشهور به قطرب . رجوع به قطرب شود. ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن معاویه ٔ نیشابوری . از روات حدیث است . ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ )محمدبن معن بن هشام القاری . او کتاب التوکل محمدبن یحیی ازدی یا آدمی را روایت کرده است . (ابن الندیم ). ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن یعلی بن زنبور. از روات حدیث است . ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مراکشی .او راست کتاب آلات التقویم و رسالة فی العمل بالجیب . ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسبحی . او راست : عوالی . ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسکویه یا مشکویه احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه . جد او یعقوب خازن ری بود. ابن ابی اصیبعه گوید: کان ابوعلی مسکویه ... ابوعلی ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) المسوحی . حسن بن علی . یکی از زهاد و مشایخ معاصر جنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ صفحه ۳۱ از ۳۵ ۳۲ ۳۳ ۳۴ ۳۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود