ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) علم الدین شاتانی . حسن بن سعیدبن عبداﷲبن بنداربن ابراهیم . فقیه و شاعر از مردم دیار بکر بود و بموصل اقامت گزید و با جنبه ٔ فقاهت فن شاعری بر او غلبه داشت و گاه به بغداد میشد و وزیر ابوالمظفربن هبیره در اکرام او چیزی فرونمی گذاشت . مولد وی به سال 510 و وفات در شعبان سال 599 هَ . ق . بموصل بودو عماد کاتب در خریده و ابن الدبیسی در ذیل ذکر او کرده و ثنای وی گفته اند و اشعاری از وی آورده اند و ازجمله قصیده ای در مدح صلاح الدین که اول آن این است :
اری النصر معقودا برایتک الصفرا
فسروا ملک الدنیا فانت بها احری
یمینک فیها الیمن و الیسر فی الیسری
فبشری لمن یرجو الندی منهما بشری .
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۵ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ )محمدبن محمدبن اشعث کوفی محدث شیعی . او راست : کتاب جعفریات و او در اوائل مائه ٔ چهارم در مصر میزیست .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد الوزیر البلعمی . وزیر امیر منصوربن نوح سامانی . رجوع به بلعمی شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن مستنیر نحوی لغوی مشهور به قطرب . رجوع به قطرب شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن معاویه ٔ نیشابوری . از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ )محمدبن معن بن هشام القاری . او کتاب التوکل محمدبن یحیی ازدی یا آدمی را روایت کرده است . (ابن الندیم ).
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن یعلی بن زنبور. از روات حدیث است .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مراکشی .او راست کتاب آلات التقویم و رسالة فی العمل بالجیب .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسبحی . او راست : عوالی .
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مسکویه یا مشکویه احمدبن محمدبن یعقوب مسکویه . جد او یعقوب خازن ری بود. ابن ابی اصیبعه گوید: کان ابوعلی مسکویه ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) المسوحی . حسن بن علی . یکی از زهاد و مشایخ معاصر جنید.