ابوعلی
نویسه گردانی:
ʼBWʽLY
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن مظفر حاتمی بغدادی . ادیب و شاعر. معارض متنبی . او راست : کتاب حلیة المحاضره و رساله ٔ حاتمیّه در ماجراهای میان او و متنبّی و سرقات متنبّی و غیره . وفات وی به سال 388 هَ . ق . بود. و رجوع به محمد... شود.
واژه های همانند
۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) سیرجانی . یکی از شیوخ تصوف بمائه ٔ چهارم بود و شیخ الأسلام هروی در کتاب خویش ذکر او آورده است . رجوع به نامه ٔ ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) سینا. رجوع به ابوعلی بن سینا شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شاذان . از روات حدیث است و سید مرتضی محمدبن محمدبن زید از او روایت کند.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شبویه مروزی . محمدبن محمدبن عمر یکی از شیوخ طریقت صوفیه باواخر مائه ٔ چهارم و اوائل پنجم . معاصر ابوسعید ابوالخیر. ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شحاذه . او راست : مسائل ابی علی .
ابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) شرف الملک . رجوع به ابوعلی بن سینا... شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شقیق بن ابراهیم بلخی . یکی از مشایخ کبار متصوفه . گویند او درک خدمت امام موسی الکاظم علیه السلام کرده بود و حاتم...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) شلوبین . عمربن محمد اشبیلی نحوی . رجوع به شلوبین و شلوبینی شود.
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صاحبی . در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از او شاهد کلمه ٔ حُودِ خروه آمده است :ای خواجه چرا جدا شدستی ز گروه چونان که ...
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) صالح بن مرداس . رجوع به اسدالدوله صالح ... شود.