ابی . [ اَ بی ی ] (ع ص ) اباکننده . سرزننده .سرکش . جامح . ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده :و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (؟).
همچنانکه این جهان پیش نبی
غرق تسبیح است و پیش ما ابی .
مولوی .
عقل زان بازی همی یابد صبی
گرچه باعقل است در ظاهر ابی .
مولوی .
|| گشن بز که بول بوید. (زوزنی ). مؤنث : اَبیّه .