اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابی

نویسه گردانی: ʼBY
ابی . [ اَب ْ با ] (اِخ ) نام نهری میان کوفه و قصر بنی مقاتل . || نام نهری بواسط عراق . || نام چاهی بمدینه بنی قریظه را. || نام چاهی بمدینه ٔ طیبة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ابی . [ اُب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجار الأنصاری النجاری . مکنی به ابوالمنذر و ابوالطفیل ...
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب بن قیس بن مالک بن امری ءالقیس . یکی از گردآورندگان قرآن است .
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن کعب انصاری . او راست : کتاب فضائل القرآن . (ابن الندیم ).
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن مالک الحرشی یا عامری . صحابی است و برخی نام او را عمربن مالک گفته اند.
ابی . [ اُ ب َی ی ] (اِخ ) ابن معاذبن انس . صحابی است . او و برادرش انس بن معاذ احد و بدر رادریافتند و به یوم بئر معونه هردو بشهادت رسیدند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابی شک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ۞ (پدر خطا) دختر زیبای شونمیة از طایفه ٔیساکار پرستار داود که پس از داود ادونیاه خواستار او شد و مرادش این بود که ...
ابی هو. [ اَ ] (اِخ ) (خداوند پدر من است ) نام دومین فرزند هارون برادر موسی .
ابی هیل . [ اَ ] (اِخ ) (پدر قوّت ) نام پنج تن به تورات : اوّل پدر سورَئیل رئیس قبیله ٔ مرادی . دوم زوجه ٔ ابی شور. سوم پسر حوری از اولاد کاد....
ابی یاه . [ اَ ] (اِخ ) (خداوند پدر من است ) نام دومین پسرشموئیل که با برادر به حکومت اسرائیل معین گردید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.