اثان
نویسه گردانی:
ʼṮAN
اثان . [ اَ ] (اِخ ) ابن نعیم . تابعی است .
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسان . [ ] (اِخ ) طسوجی از طساسیج تستر است . (ابن الندیم ).
عثان . [ ع ُ ] (ع اِ) غبار. || دود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عثان . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است مذکور در کتاب بنی کنانة. (معجم البلدان ).
عسان .[ ع َس ْ سا ] (اِخ ) قریه ای است از نواحی حلب و در حدود یک فرسخ با حلب فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
عسان . [ ع ُ ] (اِخ ) بطنی است از صدف ، و منسوب بدان عسانی شود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عسانی شود.
آسان . (ص ، ق ) خوار. سهل . هَین . یَسیر. اَهوَن . مُیسر. میسور. مقابل دشوار، سخت ، صعب ، دشخوار، مشکل . نض : بدان آنگهی زال اندیشه کردوز اندیشه...
آسان . (اِ) در بعض فرهنگها به معنی بنیان آمده است چنانکه آسال را نیز به همین معنی آورده اند و آن اشتباهی است که از غلط خواندن بیت ابوش...
آسان . (ع اِ)ج ِ اُسُن . شمائل . اخلاق . || ج ِ اُسُن ، به معنی بقیه ٔ پیه . || رشته های رسن و دوال .
تن آسان . [ت َ ] (ص مرکب ) آسوده . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ). آسوده و راحت و آرام . (ناظم الاطباء). از«تن » + «آسان ». (حاشیه ٔ ...
آسان گیر. (نف مرکب ) سهل انگار. مداهن .