اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثب

نویسه گردانی: ʼṮB
اثب . [ اَ ث َ ] (ع اِ) اَثأب . درختی است . رجوع به اثأب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عسب . [ ع ُ / ع ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ عسیب .(اقرب الموارد). شاخه های خرمابن که راست و بی برگ باشد. (ناظم الاطباء): و العرب تکتب فی أکتاف الا...
عصب . [ ع َ ] (ع مص ) پیچیدن و تافتن . (منتهی الارب ). پیچاندن چیزی را و تاب دادن آن . (از اقرب الموارد). || پیوستن و ضم نمودن . (منتهی ا...
عصب . [ ع َ ] (ع اِ) درخت پیچک و لبلاب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داردوست . مهربانک . پیچه . عشق پیچان . عشقه . عَ...
عصب . [ع َ ص َ ] (ع مص ) پی ناک شدن گوشت . (از منتهی الارب ): عصب اللحم ؛ عصب و پی گوشت بسیار شد. (از اقرب الموارد). بسیارپی شدن گوشت . (تا...
عصب . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) ۞ پی مفاصل .(منتهی الارب ). پی زرد. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار). پی . (نصاب الصبیان ). تارهای سپیدر...
عصب . [ ع ُ ] (ع اِ) درخت پیچک و لبلاب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عصب [ ع َ / ع َ ص َ ] . رجوع به عَصْب و لبلاب شود.
عصب . [ ع ُ ص َ ] (ع اِ) ج ِ عُصبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصبة شود.
عصب . [ ع ُ ص َ ] (اِ) خاری که از آن کتیرا میگیرند.(ناظم الاطباء). خاری است که صمغ آن کتیرا باشد، و به شیرازی کم و به یونانی نوارس خوانن...
عصب . [ ع ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ عَصیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصیب شود.
اسب رز. [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسب ریس شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.