اثب
نویسه گردانی:
ʼṮB
اثب . [ اَ ث َ ] (ع اِ) اَثأب . درختی است . رجوع به اثأب شود.
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسب رس . [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسب ریس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اسبدال یا هیپوگریف (hippogriff) موجودی است افسانهای که نیمهٔ جلویی بدنش از عقاب و پاها و بخش عقبی بدنش نیمتنهٔ یک اسب است.[۱][۲] خالق این موجود را ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اسب نمد. [ اَ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) پوشش اسب . برگستوان : رکابدار را فرموده آمده است پوشیده تا آنرا [ملطفه را] در اسب نمد یا میان آستر موزه چنا...
اسب یار. [ اَ ] (ص مرکب ) رایض .
اسب ریز. [ اَ ] (اِ مرکب ) میدان . (صحاح الفرس ). اسب ریس . اسپ ریس : ببر کرده هر یک سلیح ستیزنهادند رو جانب اسب ریز.فردوسی .
اسب ریس . [ اَ ] (اِ مرکب ) عرصه و میدان . میدان اسب دوانی . اسپ ریس . اسپ ریز. اسب رز. اسب رس . رجوع به اسپ ریس شود.
اسب باز. [ اَ ] (نف مرکب ) که اسب را دوست دارد. اسب دوست .