اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثل

نویسه گردانی: ʼṮL
اثل . [ اَ ] (ع اِ) ۞ نوعی از درخت گز را گویند و ثمرآن را گزمازه و بعربی حب الاثل خوانند. و طبیخ آن را اگر با مویز بیاشامند جذام را زایل کند و بخور آن بواسیر را نافع است . این لغت عربی است . (برهان قاطع). قسمی از طرفاء یعنی گز. (زمخشری ). داود ضریر انطاکی گوید: اثل طرفاء (گز) بزرگ است که در بربریّه اغرطا و به یونانی قسطارین و ثمره ٔ آن گزمازک یا گزمازج است و به عراق ابهل گویند و در مصر آن را عذبة یا عذبة الصغار نامند و آن نزدیک به سرو است لکن برگ آن درشت تر و خشن تر و مزغب (پرزدار) است و شکوفه ندارد و میوه ٔ آن چون نخود است که به غبرت و صفرت زند و آب آن سرخ باشد. و بهترین آن آن است که در حزیران گیرند یعنی بماه یونیه و یولیه . حکیم مؤمن در تحفه آرد: اثل به لغت عربی اسم نوع بزرگ درخت گز است بقدر درخت سروو عظیم و برگش خشن و با زغب اندکی و ثمرش بی شکوفه وبقدر نخودی و بزرگتر از آن و تیره رنگ مایل به زردی و در جوف او دانه های ریزه و بهم چسبیده و گویند آب اوسرخ است و آن بار را عذبه و ثمرة الاثل نامند و مؤلف اختیارات و جامع انطاکی و مغنی و جامع الادویه و منهاج و کامل الادویه و صیدنه و قانون ، اقسام سرو کوهی و درخت گز را مشتبه ذکر کرده اند. و از جامع ابن بیطارو جامع بغدادی ظاهر می شود که ابهل و عرعر اقسام سروکوهی و طرفا و اثل اقسام گز است و جوزالأبهل غیر ثمرةالعرعر و عذبه غیر ثمرةالطرفا است . و اثل در اول سرد و در دوم خشک و با قبوضت و اندک ملوحة و مرارت و جالی و مفتح و مطبوخ بیخ و شاخ و برگ او جهة جذام و سدّه و ورم سپرز و منع سفیدی مو و در سرکه و شراب مقوی جگر و ملین ورم آن و طبیخ او با آب و عفص و پوست انار قائم مقام حب زیبق است در ازاله ٔ قروح خبیثه و آتشک . و مضمضه ٔ او جهت درد دندان و ضمادش جهت تحلیل ورم جگر و بخور او تا هفت دفعه جهت سقوط دانه های آبله و بواسیر و جوشش های ریزه که آب از او تراود و خاکستر و آب طبیخ او جهت خروج مقعده و تقویت مو نافع و درقطع خون همه ٔ اعضاء خاکستر او مجرب و قدر شربت از طبیخ او تا چهل وپنج مثقال و از عصاره ٔ او تا سی مثقال است و مضعف معده است و بدلش جوزالسرو و مصلحش صمغ عربی است . و شیخ داود انطاکی فرموده که چون کبریت را به آب اثل ده وزن آن تسقیه نموده و هفت بار تقطیر کنند. صبغالاول رابعاً؟ ۞ و ثمرش در دوم سرد و در سیم خشک و بعضی گرم در دوم می دانند و اصلی ندارد. قاطع اسهال و سیلان خون و رادع موادو مقوی معده و جگر و سپرز و اعصاب و آشامیدن آن جهت نفث الدم و ربو و منع انصباب نزلات و اسهال صفراوی و رطوبی . و بوداده ٔ او با گِل خوردنی . و به دستور دو درهم و نیم او با یک درهم و نیم گلنار که دو سه دفعه همین مقدار بنوشد جهت قطع اسهال مجرب و در حبس سیلان خون بسیار مفید. و طبیخ بکوفته ٔ او و حب بندش (؟) [ شاید، کندس ] در آب گرم که با شکر بنوشد جهت یرقان و گزیدن رتیلا و جرب رطب و رطوبات رحم و در مزاج اطفال جهت رفع رطوبات متعفن نافع. و چون نقیع او را سه روزتا هفت روز بنوشند و از عقب او دوغ و نان میده تناول نمایند باعث فربهی بدن و خوبی رنگ رخسار و تقویت معده و تنقیه ٔ رطوبات فاسده ٔ آن میشود و چون با صندل و افسنتین جوشانیده آب او را با شکر بقوام آورند جهت تقویت اعضاء و غذا و اعصاب و سده ٔ سپرز بی عدیل است و جهت مقص نافع و چون در گلاب خیسانیده ودر چشم بچکانند جهت ردع مواد وتقویت اجفان و حدّت بصر مفید و ذرور او جهت قطع خون جراحت و بردن گوشت زیادتی و غسول او جهت جرب رطب ونیکو کردن رنگ رخسار و رفع قمل و حمول او جهت رفع رطوبت رحم و فرج و مضمضه ٔ به طبیخ و بدستور خائیدن او از جهت تقویت لثه و تأکل دندان و ضماد مطبوخ او در سرکه و آب جهت ورم سپرز نافع و مضر سر و مصلحش دوقو و قدر شربتش از سائیده ٔ او دو درهم تا چهار درهم و بدلش به وزنش عفص با پیه انار است - انتهی . || شوره گز. (نصاب الصبیان ) (غیاث اللغات از منتخب ). گز شور. (مهذب الاسماء). گز شوره . (دستورالاخوان ). شورگز. اَثلة، یکی . ج ، اَثلات ، اُثول .
- حب الاثل ؛ گزمازک . گزمازه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عسل النحل . [ ع َ س َ لُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) شهد است ، که به هندی مده نامند. (فهرست مخزن الادویة). عسل زنبور عسل . عسل نحل . رجوع به عسل ...
عسل املج . [ ع َ س َ ل ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل مربی به املج است . (از فهرست مخزن الادویة). و رجوع به املج شود.
اصل فلفل . [ اَ ل ِ ف ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الفلفل و فلفل شود.
اصل راسن . [ اَ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الراسن و راسن شود.
اصل الاذن . [ اَ لُل ْ اُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) ۞ غده ٔ خلف اذن . غده ٔ پشت گوش .
اصل الباب . [اَ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اساس کار. ریشه و پایه ٔ هر کار. منشاء و سرچشمه ٔ هر امر : ونیز فرمود که چون سررشته و اصل الباب آن نگاه ...
اصل الذرة. [ اَ لُذْ ذُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) بیخ غله جوار ۞ مخدر است . رجوع به الفاظ الادویه ، و ذرت شود.
اصل السوس . [ اَ لُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) ۞ بیخ سوس است که بفارسی بیخ مهک و بهندی ملتهی و در بنگاله جیتهی مد نامند. (از مخزن الادویه ) (آ...
اصل الشعر. [ اَ لُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) پیازک . (یادداشت مؤلف ).
اصل النیل . [ اَ لُن ْ نی ] (ع اِ مرکب ) بیخ حب النیل . رجوع به الفاظ الادویه شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۷ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.