اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثمان

نویسه گردانی: ʼṮMAN
اثمان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثُمن و ثَمَن و ثمین . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عامربن عمروبن کعب التیمی القرشی . رجوع به ابوقحافه شود.
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عثمان شهرزوری ملقب به ابن صلاح . رجوع صلاح در این لغتنامه و اعلام زرکلی شود.
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابراهیم الطرسوسی مکنی به ابوعمرو. قاضی و از کُتّاب ادباء بود. قضاوت معرة النعمان به وی واگذار شد و به س...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحسن الکرمانی مکنی به ابومحمدو معروف به شیخ صفی الدین . عالمی متورع و متبحر بود. به حجاز و عراق مساف...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عفان بن ابی العاص بن امیة. ملقب به ذوالنورین . سومین از خلفاء راشدین و از عشره ٔ مبشره است . به سال 47 قبل از ه...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی بکربن علی الجبلجیوی (یا جبلجیلوی ) کوه گلوئی ملقب به بهاالدین مکنی به ابوالمحاسن . قاضی شیراز است ا...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن علی بن عثمان العمری ملقب به عصام الدین العمری . شاعر و ادیب بود. به سال 1134 هَ . ق . به موصل متولد و در 1193 ب...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن علی بن محجن ملقب به الزیلعی . فقیه حنفی است به سال 705 هَ . ق . به قاهره رفت و بدانجا درس گفت و فتوی داد. و...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی بکربن یونس مکنی به ابوعمرو جمال الدین و ملقب به ابن حاجب . رجوع به ابن حاجب و رجوع به الاعلام زر...
عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن عمربن ادّبن طانجة. جد جاهلی از عدنانیان است . فرزندان او فرقه ای از بنی مزینةاند و از آنان زهیربن ابی سلمی است . ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.