اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اثیر

نویسه گردانی: ʼṮYR
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) وزیر بهاءالدولةبن عضدالدوله .رجوع به عیون الأنباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 327 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
اثیر. [ اَ ] (معرب ، اِ) ۞ (از یونانی اِثِر ۞ و لاتینی ای ثر ۞ )کره ٔ نار که بالای کره ٔ هواست . فلک الدنیا. فلک الافلاک .(شعوری از محمودی )...
اثیر. [ اَ] (ع ص ) نعت از اَثَر. مأثور. برگزیده . کریم . || یار خالص . || (اِ) جوهر شمشیر.
اثیر. [ اَ ] (ع ص ، از اتباع ) از اتباع است : شی ٔ کثیرٌ اثیر. مانند بثیر. (منتهی الارب ).
اثیر. [ اُ ث َ ] (ع اِ مصغر) مصغر اَثَر.
اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) جدّ مغیرةبن جمیل . و این مغیره شیخ ابوسعید اشج ّ بود. (منتهی الارب ).
اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرّیا. رجوع به اثیر سکونی شود.
اثیر. [ اُ ث َ ] (اِخ ) سکونی . ابن عمرو معروف به ابن عمرّیا. طبیبی است . (منتهی الارب ). و او کوفی بوده . رجوع به اثیر (صحرای ...) شود.
اثیر. [اُ ث َ ] (اِخ ) (صحرای ...) جائی است بکوفه منسوب به اثیربن عمرو السکونی الطبیب الکوفی معروف به ابن عمرّیا معاصر علی علیه السلام . ...
اثیر. [ ] (اِخ ) ابن بیسانی . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 427 س 10 شود.
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) ابومحمد محمدبن عبدالکریم . از اهل جزیره ٔ ابن عمر، جدّ ابوالسعادات مبارک بن محمدبن محمد ملقب به مجدالدین و معروف به ابن ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.