اجر
نویسه گردانی:
ʼJR
اجر. [ اَ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است در راه قیروان به بونة، پس از جلولاء (بقول ابی عبید) وآن دارای دیوار و پل است و سنگلاخ است و راه آن دشوار و شیرناک است و همواره بادی شدید در آنجا میوزد و از این رو گفته اند: اذا جئت َ اجَرَ فعجّل فان ّ فیه حجراً یبری و أسداً یفری و ریحاً تذری . و در اطراف اجر قبائل عرب و بربر سکونت دارند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آجر. [ ج َ ] (اِخ ) صورتی از هاجر، نام مادر اسماعیل علیه السلام .
آجر. [ ج ُرر ] (اِخ ) قریه یا محله ای از بغداد که چند تن از مشاهیر بنسبت بدان آجری لقب یافته اند، و آن را درب الاَّجر هم می گفته اند.
عجر. [ ع َ ] (ع مص ) گردن تافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || درگذشتن از بیم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به شتا...
عجر. [ ع َ ج ِ / ع َ ج ُ ] (ع ص ، اِ) بند ساق و ذراع استوار و درشت . (منتهی الارب ). وظیف عجر؛ سخت و محکم . (اقرب الموارد).
عجر. [ ع ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ عُجرة. (منتهی الارب ). رجوع به عجرة شود.
عجر. [ ع َ ج َ ] (ع مص )درشت گردیدن و پرگوشت گشتن . || بزرگ شکم شدن . (منتهی الارب ). || درشت و فربه گردیدن اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب...
نیمه آجر. [ م َ/ م ِ ج ُ ] (اِ مرکب ) آجر نصفه . رجوع به نیمه شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خرده آجر. [ خ ُ دَ / دِ ج ُ ] (اِ مرکب ) قطعات شکسته ٔ آجر کوچکتر از چارکه . (یادداشت بخط مؤلف ).
آجر پاره. آجر شکسته، پاره آجر (رجوع شود به آجر و پاره). (فرهنگ عامیانه) عبارتی است عامیانه که اغلب در پاسخ به واژۀ «آره» بیان می گردد (توجه شود به هم ...