اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اجل

نویسه گردانی: ʼJL
اجل . [ اَ ](ع مص ) شور انگیختن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بد کردن با. برانگیختن شر بر. || کسب کردن و گردآوردن مال و حیله کردن برای اهل خود. || دوا کردن درد گردن . || بازداشتن کسی را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عجل . [ ع ِ ] (ع اِ) گوساله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). گوساله ٔ اول سال . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). ج ، عُجول : آل موسی ...
آجل . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ)بامهلت . دیرنده . تأخیرکننده . ضد عاجل : عاجل نبود مگر شتابنده هرگز نرود ز جای خویش آجل . ناصرخسرو. || دیر، مقابل زود ...
آجل . [ ج َ / ج ُ ] (اِ) بادی که با آواز از گلو برآید. آروغ . فوز. باد گلو. رجک . جشا. رغ : ناخوشی های دهر را بالکل بایدت خورد و نازدن آجل . روز...
این واژه غلط است و درست آن شفای عاجل است
بازار عجل . [ ] (اِ) روز جنگ و پیکار. (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.