احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . پدر خاندانی بزرگ از حضرموت که به آل باجمّال معروفند و از آن خاندان علما و ادبا و عرفای بسیار برخاسته است و در هندوستان و جنوب عربستان و غیر آن میزیسته اند و هم احمدبن عبدالرحمان بن سراح شاگرد ابن حجر و برادرش محمد صاحب کتاب مواهب البر الرؤوف از این خاندانند.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عمر بلقینی قاضی . ملقب بجلال الدین و متوفی بسال 824 هَ . ق . او راست : ترجمة البلقینی ، و اشعار جدّ خ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عبدالرحمان بن محمد نقاش . وی شرحی کبیر برالقصیدة الخزرجیه ٔ عبداﷲبن محمد خزرجی نوشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن مندویه . رجوع به ابن مندویه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نخیل الحمیری الشنتمری مکنی به ابوالعباس . شاگرد او ابوالعباس احمدبن عبدالعزیزبن عنزوان کاتب شنتم...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن نصر المالینی مکنی به ابوعبداﷲ. از بزرگان مشایخ هرات و از افاضل این طبقه است و زمان سلطنت سلطان ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان طبیب اصفهانی . رجوع به ابن مندویه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بسری . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان (قاضی فاضل ) بیانی مصری مکنی به ابوالعباس متوفی به سال 643 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان جبلی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان سلمی .