احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم السیاری الشیعی اللغوی النحوی مکنی به ابوالحسین . وی خال ابوعمر زاهد است و این ابوعمر از اصحاب ثعلب باشد و بخط شهید اول دیده شده است که ابوبکربن حمید گفت : ابوعمر زاهد را گفتم : سیاری کیست ؟ گفت خال من است ، وی رافضی بود و چهل سال پیوسته مرا برفض دعوت کرد و من نپذیرفتم و چهل سال من پیوسته او رابسنت دعوت کردم و او نپذیرفت . (روضات الجنات ص 57).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سبکی ملقب به بهاءالدین . وی شرح بسیط بر مختصر ابن حاجب نوشته است . وفات وی بسال 773هَ . ق . بود. رجوع به احمدبن ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سَبَنی . ابن اسماعیل . محدث است .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) سُتَیتی . ابن محمد بن سلامة. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سرجی بن عمروبن سرح . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سروجی . رجوع به احمدبن ابراهیم سروجی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) سری . او راست : القواعد العلمیة فی الطریق الرسمیة (هندسه ) طبع بولاق بسال 1315 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سعد مسعود. او راست : الحقیقة الواضحة للطریقة الصحیحة فی العلوم الدینیة الثلاثة (التوحید والفقه والمیراث ) طبع مطبعه ٔ کردستا...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) سعید قونوی . رجوع به احمدبن محمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سعید الکرخی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 165).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سفیانی . رجوع به احمد ابوطاهر سفیانی ... شود.