احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمد الخاورانی النحوی الادیب مکنی به ابوالفضل و ملقب به مجد. یاقوت گوید: او جوانی فاضل و بارع با هوش تند و خاطری تیز بود. و بدانش نحو توجهی خاص داشت . و مفصل را شرح کرد و دو کتاب کوچک در نحو بنوشت و کتب دیگر نیز در دست داشت لیکن عمر او به اتمام آنها وفا نکرد و به سی سالگی در سنه ٔ 620 هَ . ق .درگذشت . رجوع به ابوالفضل احمدبن ابی باکر... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن منصور حنظلی ، ملقب به زاج . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منصور سمعانی ، مکنی به ابوالقاسم . او راست : کتاب روح الارواح .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المنعم طاووسی ، ملقب برکن الدین . یکی از بزرگان صوفیه ٔ دمشق است و به سال 704 هَ .ق . درگذشته است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منوچهر همدانی .شاعری از مردم ایران معاصر قهیرالدین فاریابی و افضل الدین خاقانی و اثیر اخسیکتی و مداح اتابک قزل ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منیربن احمدبن مفلح ابوالحسین الاطرابلسی الشاعر الرفاء، ملقب بمهذب الملک یا مهذب الدین عین الزمان . مولد او به سا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مودودبن یوسف الچشتی (خواجه ...). یکی از کبار مشایخ صوفیه . صاحب نفحات گوید: وی بعد از پدر بمقام او نشست و مقبول...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 305).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی .
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی ، از بنی موسی . او راست : کتاب الحیل . کتاب بین فیه بطریق تعلیمی و مذهب هندسی انه لیس فی خارج کرة الکواکب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی . رجوع به احمد ابوحامدبن موسی شود.