احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الخیر زرکوب مکنی به ابوالعباس شیرازی . [ نیمه ٔ اول قرن هشتم ] وی به معین و فخرالدین ملقب بوده و مؤلف تاریخی است از شهر شیراز«شیرازنامه » که آن را بعد از مراجعت از سفر حج در سال 744 هَ . ق . تألیف کرده و او غیر از این کتاب وقایع سلطنت شاه شیخ ابواسحاق اینجو را نیز در دو جلدنوشته بوده که حالیه در دست نیست . احمدبن ابی الخیر در انشاء کتاب شیرازنامه و تألیف آن چندان زحمتی بخود راه نداده و غالب مطالب آن را از کتب دیگران با عین عبارت برداشته و آنها را بنام خود تلفیق کرده و قسمت عمده ٔ وقایع تاریخی آن مقتبس از تاریخ وصاف است غالباً با عین عبارات وصاف و در آخر کتاب او فصلی است در ذکر طبقات ائمه و مشایخ شیراز. (تاریخ مغول ).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وحشیه . رجوع به ابن وحشیه ٔ کلدانی شود. کتابی نیز داردکتاب العشرین یا کتاب الفوائد در کیمیا.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وحشیه . رجوع به ابن وحشیه و رجوع به احمدبن علی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الوزیر. او را رسائلی است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وصیف الحرّانی الصابی . وی طبیبی عالم بعلاج امراض چشم بود و در عصر او اعلم و اکثر از وی در مزاولت این صناعت ن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الولیدبن برد، فقیه انطاکیه . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الولید الفارسی . رجوع به الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 218 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وهب ، کنیت وی ابوجعفر است . وی از بصره بود و با ابوحاتم عطار صحبت داشته بود، و استاد وی یعقوب زیّات بود. مدتی د...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن وهبان ، ملقب به شهاب الدین . او راست قصیده ای موسوم بقرائة ابی عمرو. صاحب کشف الظنون در ردیف قرائت قصیده ٔ فوق ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هائم شافعی مصری قدسی ، ملقب به شهاب الدین . او راست : الفصول المهمة فی مواریث الامة. کتاب الحاوی فی الحساب . کفای...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هادی بن شهاب الدین . یکی از بزرگان مشایخ یمن . وفات او1045 هَ .ق . است . رجوع به ابن سقاف شود.