احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سعدان مکنی به ابوبکر. از معتبرین فضلای عرفای مائه ٔ سیم هجری است و با معتضد و مکتفی و مقتدر معاصر بوده از اصحاب شیخ جنید بغدادی است و از اقران ابوعلی رودباری است . مولد و منشاء وی بغداد بوده بعلوم این طایفه زیاده مأنوس و بفهم کلام اینها از جمله پیش است . شیخ ابوالحسن حدیق و ابوالعباس فرغانی در حق وی گفته اند که در این زمان نمانده است این طایفه را مگر دو تن ابوعلی رودباری بمصر و ابوبکربن ابی سعدان بعراق و ابوبکر بفهم عبارات نزدیکتر از اوست . شیخ ابوعبداﷲبن خفیف که او را کتابیست در شرح حال این طایفه گفته است که وقتی در بغداد بودم با شیخ ابومحمد رویم بجهت نماز عید بمسجد شدیم پس از نماز مرا گفت ابن ابی سعدان را می شناسی گفتم آری گفت برو و او را گوی که امروز مارا بمجال است و مؤانست خود مشرف گرداند بفرموده ٔ وی برفتم در دهلیزخانه دریافتمش که آنجا غیر یکپاره بوریای پاره چیزی نبود و او در آنجا نشسته پس از نشستن و صحبت اداء رسالت از جانب شیخ ابومحمد کردم گفت از جای خیز این سفره را بگیر شخصی است در بیرون در بوی ده تا خوردنی بیاورد گفتم مگر اجابت دعوت شیخ ابومحمد رویم را نمی کنید گفت اجابت دعوت برادر دینی لازمست پس این حدیث برخواند روی عن علی علیه السلام ان رسول اﷲ صلی اﷲعلیه وآله وسلم دعی الی مأدبة و هی التی تسمونها الولیمة فقال قم بنا یا علی الی البیت نأکل کسیرة لیحسن مواکلتنا من الناس ؛ روایت شده است از علی علیه السلام که پیغمبر خدایرا خواندند بمأدبه که غذا وولیمه ٔ عروسی باشد فرمود برخیز یا علی تا به خانه رویم و خشک پاره نانی تغذیه نمائیم تا خوردن بمردم نیکو افتد که بحسب صورت حرص در خوردن غذا واقع نشود ابوعبداﷲ گوید من سفره بردم و بآن شخص دادم سه گرده نان و نان خورشی آورده بخوردیم آن گاه با هم به منزل شیخ ابومحمد رویم رفتیم و از این حکایت ارشاد میشود مرید به ترک حرص و شکم پروری و قناعت و هم اجابت کردن دعوت برادر دینی را. از کلمات او است که گفته هرکه باصوفیان صحبت دارد باید که وی را نفسی نبود دل نبود و ملک نبود چون بچیزی نگرد از اسباب این از بلوغ بمقصد خود بیفتد به آن نرسد در معنی این کلمات گفته اند که او را نفس نبود و دل نبود و ملک نبود یعنی بایست نفس و دل خود را بازگذارد و بگذرد از آن ، و آنچه دارد و از این طایفه داند و چیزی را منسوب بخود نسازد ونیز از کلمات او است الصوفی هو الخارج عن النعوت و الرّسوم و الفقیر هو الفاقد للأسباب فقد السبب اوجب له اسم الفقر و سهل له الطریق الی المسبب ، صوفی کسیست که از تأثیر و تصرف احوال و آثار بیرون آمده باشدیعنی احوال و آثار وی از آنچه در آن است بیرون نیارد و فقیر آنکسی است که دست از اسباب بدارد که دست بازداشتن از اسباب موجب است مر او را اسم فقر با آنکه بس آسانست راه بسوی مسبب اسباب که سبب رفع فقر است . و هم او راست من لم یتطرف فی التصوف فهو غبی ای جاهل ؛آنکس که در این طایفه بود و در تصوف او را سخنان طرفه و شگرف نبوده باشد او نادان است . یکی از بزرگان علما را نگاشته اند که از تلامیذ و اصحاب خود سخنان تازه می طلبیده و همواره میگفته است که گوشت قدید میاورید گوشت تازه بیاورید. سال وفات آن عارف کامل در تراجم این طبقه مسطور نیست همینقدر از ترجمه اش مستفاد میگردد که مقارن بوده است با اواخر مائه ٔ سیم هجری هو اﷲ العالم بحقایق الامور. (نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 159).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۶.۷۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن مالک بن هشام الخزاعی ، مکنی به ابوعبداﷲ. مؤلف حبیب السیر آرد:در کتب علماء خجسته شیم مرقوم قلم فرخنده رقم ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن مرداس . آخرین کس از خاندان بنی مرداس از ملوک حلب . او پس از وفات پدر خود نصربن محمود بجای پدر نشست و تا ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوبکر زقاق کبیر. نشو و نمای او در مصر و از عرفای اواسط مائه ٔ سیم هجریه است ، زمان متوکل و چند تن خ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوالحسن النحوی و معروف به المقوم . یاقوت گوید: وی از ابوعمر الزاهد روایت دارد و ابن خلکان در ترج...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن النصر الاصفهانی ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر خزاعی . رجوع به احمدبن نصربن مالک بن هاشم الخزاعی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، ملقب به ذرّاع . محدث و ضعیف است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر السرای ، مکنی به ابوبکر. متوفی به سال 730 هَ .ق . او راست : کتاب القراآت السبع.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ التتوی السنی . ذکر او در مجالس المؤمنین آمده و پدر او حنفی و قاضی بلده ٔ تته از بلاد سند بوده و او درک صحبت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ بغدادی ، ملقب بمحب الدین حنبلی . متوفی به سال 844 هَ .ق . او راست : نکتی بر شرح زرکشی بر صحیح بخاری .