گفتگو درباره واژه گزارش تخلف احمد نویسه گردانی: ʼḤMD احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سلمه . کاتب عباس ۞ . بعربی شعرمی گفته و دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۰ ثانیه واژه معنی احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خاخی قُطربُلّی . محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خارزنجی بشتی . رجوع به احمدبن محمد بشتی خارزنجی و رجوع بروضات ص 61 شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خازمی بن محمد. عالمی است . (منتهی الارب ). احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خازن بن محمدبن موسی . محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خامی بن محمدبن عمرو. محدث است . احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خانقی . رجوع به احمدبن محمدبن ازهری ... شود. احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خاورانی . رجوع به ابوالفضل احمدبن ابی باکر... و رجوع به احمدبن ابی باکر... شود. و صاحب روضات نام او را احمدبن ابی ب... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خجندی . یکی از سه تن تجار مسلمان که با مقداری جامه های زربفت قیمتی نزد چنگیزخان رفتند و چنگیز امتعه ٔ ایشان را بقیم... احمد احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خجندی برهانی ملقب بعلاءالدین . او راست : القصاری در تصریف . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۴۰ ۲۴۱ ۲۴۲ ۲۴۳ ۲۴۴ صفحه ۲۴۵ از ۳۱۸ ۲۴۶ ۲۴۷ ۲۴۸ ۲۴۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود