احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عمر المقری المعروف به احمد الزاهد مکنی به ابوعبداﷲ اندرابی . وفات او به بیستم ربیعالاَّخر سال 470 هَ . ق . بود. عبدالغافر ذکر او آورده و گوید او شیخی زاهد و عابد و عالم بقراآت بودو او را در علم قراآت تصانیف نیکوست و سماع حدیث کرده است و بیشتر سماع او با رفیق خود سید ابوالمعالی جعفربن حیدر علوی هروی صوفی بود و آندو صحیح مسلم و جز آن را با یکدیگر شنیده اند و از محمدبن یحیی بن حسن حافظ روایت کند و از او ابوالحسن حافظ روایت آرد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد ازدی اشبیلی مکنی به ابوالعباس . صاحب روضات از بغیه روایت کند که او معروف به ابن الحاج و مقرئی ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد بشری .محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد تونی السجزی الادیب از مردم تون خراسان . او از علی بن بشری اللیثی و از او حنبل بن علی السجزی روایت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد الحافی الحسینی . او راست : کتاب التبر المذاب فی بیان ترتیب الاصحاب . (روضات الجنات ص 694 س 6).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد سلفی بن احمدبن محمدبن ابراهیم سلفه ٔ اصفهانی مکنی به ابوطاهر و ملقب به صدرالدین معروف بحافظ سلفی ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد سمنانی ملقب به علاء الدوله . او راست : مدارج المعارج فی الوارد الطارد لشبهة المارد. و نیز المدارج و ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد الطوسی الغزالی . رجوع به غزالی احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد عددی . مکنی به ابوالقاسم و معروف به طنبری یا طبشری . از علمای ریاضی اندلس . او راست : کتاب المعاملا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد عروضی مکنی به ابوالحسن . وی معلم اولاد راضی باﷲ بود و یاقوت گوید: کتابی از تألیفات او در عروض بخط ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد عقیلی ملقب به شمس الدین بخاری . او راست : نظم جامع الصغیر محمدبن حسن شیبانی . وفات وی به سال 675...