احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عمر المقری المعروف به احمد الزاهد مکنی به ابوعبداﷲ اندرابی . وفات او به بیستم ربیعالاَّخر سال 470 هَ . ق . بود. عبدالغافر ذکر او آورده و گوید او شیخی زاهد و عابد و عالم بقراآت بودو او را در علم قراآت تصانیف نیکوست و سماع حدیث کرده است و بیشتر سماع او با رفیق خود سید ابوالمعالی جعفربن حیدر علوی هروی صوفی بود و آندو صحیح مسلم و جز آن را با یکدیگر شنیده اند و از محمدبن یحیی بن حسن حافظ روایت کند و از او ابوالحسن حافظ روایت آرد.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عطار. ملقب به شهاب الدین (شیخ ...). او راست : بدیعیه و فتح الالی فی مطارحة الحلی .
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) عطاش . رجوع به احمدبن عبدالملک عطاش شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عفیفی . رجوع به عفیفی (احمد) شود. (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) علاءالدوله . رجوع به علاءالدوله احمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) علاءالدوله ٔ سمنانی . رجوع به احمدبن محمد بیابانکی و علاءالدوله ٔ سمنانی شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) علاءالدین . رجوع به احمد خجندی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) علامه . رجوع به احمدبن کمال پاشا... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) العلمی . او راست : النخبة الجلیة فی تعلیم البلطجیة، چاپ سنگی به مصر. (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) علوی . مکنی به ابوالمواهب . او راست : شفاالغرام فی اخبار الکرام .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) علی قوم یوسف ثری . ساکن مکه ٔ شریفه . او راست : برهان المؤمنین علی عقائد المضلین ، طبع حیدرآباد بسال 1291 هَ . ق . (م...