احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یعقوب اسحاق بن جعفربن واضح الاخباری العباسی . ابوعمر محمدبن یوسف بن یعقوب مصری کندی مورخ ذکر او در تاریخ خویش که از سال 280 هَ . ق . آغاز کرده آورده است و گوید: احمدبن اسحاق بن واضح از موالی بنی هاشم است و وفات او به سال 284 هَ . ق . بوده است و او را تصانیف بسیار است از جمله : کتاب تاریخ کبیر [ و مؤلف مجمل التواریخ و القصص ظاهراً از این کتاب مستفید بوده است . رجوع بمجمل ص 229، 271 و 278 شود ] . کتاب اسماء البلدان در یک مجلد. کتاب فی اخبار الامم السالفة و این کتابی کوچک است . کتاب مشاکلة الناس لزمانهم .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عثمان کاتب . او را پنجاه ورقه شعر است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی عمر المقری المعروف به احمد الزاهد مکنی به ابوعبداﷲ اندرابی . وفات او به بیستم ربیعالاَّخر سال 470 هَ . ق . ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الفضل اسعدبن حلوان مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین بن النفاخ . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2 ص...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی فنن . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح فی ماخذ العلماء علی الشعراء از او روایت کند. (الموشح چ مصر ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم مکنی به ابن خلوف . رجوع به ابن خلوف احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم دولت آبادی . او راست : کتاب اسباب الفقر والغنا.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن ابی القاسم عبدالغنی . رجوع به قطری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی قسر کاتب . شعر بعربی می گفته و دیوان او صد ورقه است . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی کامل مکنی به ابوالعباس . خال یوسف بن یحیی المنجم . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی المجد ابراهیم خالدی ابیوردی شبذی (حافظ رشیدالدین ) مکنی به ابوبکر. از مردم شبذ ابیورد.