احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد جیلانی . معاصر سلطان محمد فاتح . او راست : تاریخ ایاصوفیا که هنگام فتح آن را از یونانی بفارسی ترجمه و بمحمد اهداء کرده است و آن کتاب را نعمةاﷲبن احمد از فارسی بترکی برده است . (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن معلی بن اسدالعمّی مکنی به ابوبشر. شیخ ابوجعفر طوسی نام او در مصنفین امامیه آورده و گوید: عم ّ در نسبت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الأدیبی الخوارزمی مکنی به ابوسعید. یکی از مشاهیر فضلاء و ادباء و شعراء خوارزم . ابومحمد در تاریخ خوارزم گ...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابراهیم افریقی . رجوع به ابن جزار شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم البزاز. ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در کتاب الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص 45 و 148). و رج...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابراهیم بسری . محدث است . (منتهی الارب ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم معروف به تاج الدین حنفی از صدور و رؤسای شام (1007 - 1060 هَ . ق .). چندی قاضی دمشق بوده و مدتی تدریس ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الثعلبی النیسابوری مکنی به ابواسحاق . متوفی 427 هَ . ق . او راست : الکشف و البیان فی تفسیر القرآن .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم جُرفی . محدث است از مردم جُرف موضعی به یمن .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الجمّال . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در کتاب الموشح خود از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 71 و 179 ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حلبی . غرس الدین . متوفی به سال 971 هَ . ق . او راست شرحی بر قصیده ٔ میمیّه ٔ ابوالسعود و حاشیه ای بر الفوا...