احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ایوب مکنی به ابوبکر. رئیس شافعیه ٔ نیشابور. وی در خراسان و عراق و حجاز و جبل حدیث شنید و پنجاه و چند سال متصدی افتاء بود و بعقل و رأی مَثَل بود و او را کتبی در فقه و حدیث است . و وفات وی به سال 342 هَ . ق . بوده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رودباری بغدادی . رجوع به ابوعلی رودباری و روضات الجنات ص 59 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رومی . از ادبای قرن یازدهم هجری و بروکلمان آلمانی در کتاب آداب العربیة ذکر او آورده است . او راست : مجالس الابرار و مس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رومی آقحصاری . معروف بابن المدرس متوفی بسال 1041 هَ . ق . او راست : شرح الدرالیتیم فی التجوید پیرکلی . رسالةالتقلید. رس...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زاهد. ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس (شیخ ...) او راست : تحفةالسالک المبتدی و لمعةالمنتهی و مقدمةالزاهد. وفات و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زئبقی بن عبده . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زبیدی ملقب بشهاب الدین . رجوع به احمدبن عثمان بن ابی بکربن بصیص ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زردی . او احمدبن محمدبن عبداﷲ ادیب لغوی علامه است . رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲ... شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) زروق . رجوع به احمدبن محمدبن عیسی .... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زروق . ملقب بشهاب الدین فاسی مغربی صوفی . او راست : تأسیس القواعد والاصول و تحصیل الفوائد لذوی الوصول و النصیحةالکافی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زَرّین رَملی . محدث است . (منتهی الارب ).