احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسد الفرغانی الحنفی . ملقب به اشرف الدین . او راست : کتاب خبرة الفقهاء یا بستان الاسئله . وی در این کتاب آورده است که فخرالدین ارسلان بفقها توجهی کردو بعضی از بزرگان خواستند کتابی را که فقیه ابویوسف یعقوب بن یوسف بن طلحه بروزگار ابراهیم بن ناصرالدین سبکتگین بپارسی کرده است به تازی بگردانم و من چنین کردم و آن را بستان الاسئله نامیدم و مشتمل است بر مسئله ای چند. (نقل به اختصار از کشف الظنون ج 1 ص 409).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن مالک بن هشام الخزاعی ، مکنی به ابوعبداﷲ. مؤلف حبیب السیر آرد:در کتب علماء خجسته شیم مرقوم قلم فرخنده رقم ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن مرداس . آخرین کس از خاندان بنی مرداس از ملوک حلب . او پس از وفات پدر خود نصربن محمود بجای پدر نشست و تا ...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوبکر زقاق کبیر. نشو و نمای او در مصر و از عرفای اواسط مائه ٔ سیم هجریه است ، زمان متوکل و چند تن خ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، مکنی به ابوالحسن النحوی و معروف به المقوم . یاقوت گوید: وی از ابوعمر الزاهد روایت دارد و ابن خلکان در ترج...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن النصر الاصفهانی ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر خزاعی . رجوع به احمدبن نصربن مالک بن هاشم الخزاعی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر، ملقب به ذرّاع . محدث و ضعیف است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصر السرای ، مکنی به ابوبکر. متوفی به سال 730 هَ .ق . او راست : کتاب القراآت السبع.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ التتوی السنی . ذکر او در مجالس المؤمنین آمده و پدر او حنفی و قاضی بلده ٔ تته از بلاد سند بوده و او درک صحبت...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نصراﷲ بغدادی ، ملقب بمحب الدین حنبلی . متوفی به سال 844 هَ .ق . او راست : نکتی بر شرح زرکشی بر صحیح بخاری .