احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسکندر رومی . کاتب . نزیل دمشق . محبّی گوید: او در صنعت انشاء تفوق داشت زیرا که سه زبان عربی و فارسی و ترکی را کامل میدانست و انشاء مقبول بزبان ترکی آن است که از سه زبان مرصع باشدو در سایر علوم ماهر بود چنانکه از اعلام وقت شمرده میشد. وفات او اندکی پس از هزار در دمشق بوده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ثابت ازجی دنّابی . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن محمدبن خاتون العاملی العیناثی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بجمال الدین و پدر او محمد شمس ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بجائی . او راست : صدق المقلتین فی شرح بیتی الرحمتین .
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بخاری . محدث است و نسبت او به بخار عود است که وی در خانات بخور میکرد.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بغدادی حنفی ، مکنی به ابونصر. او راست : فرائض ابی نصر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی جوهری . سید علیخان در سلافه ذکراو کرده است . ولادتش در مکه بود و بدانجا پرورش یافت و در شعر و ادب برآ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی شافعی حجازی مصری شاعر، ملقّب به شهاب الدّین . وفات 875 هَ .ق . او راست : مجموعه ای ادبیه موسوم بروض...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی العطار الدنیسری ، مکنی به ابوالعباس . متوفی 794 هَ .ق . او راست : حسن الاقتراح فی وصف الملاح . المسلک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن علی الفیومی المصری ثم الحموی . او راست :المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر. وفات به سال 770 هَ .ق . (...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الهمدانی ، معروف به ابن آل و ملقب بحافظ. یکی از صاحبان سُنن است .