احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اعثم کوفی . اخباری مورّخ . مکنی به ابومحمد. وی شیعی است و یاقوت گویداو نزد اصحاب حدیث ضعیف بشمار است . او راست : کتاب المألوف و کتاب الفتوح معروف . و در آن اخبار ایام تازمان رشید خلیفه آورده و کتاب التاریخ که خبرهای زمان را از ابتداء خلافت مأمون تا آخر عهد مقتدر ذکر کرده است و محتمل است که این کتاب اخیر ذیل کتاب اول باشد و من هر دو را دیده ام و ابوعلی حسین بن احمد سلامی بیهقی قطعه ٔ ذیل ابن اعثم را برای من انشاد کرد:
اذا اعتذر الصدیق الیک یوماً
من التقصیر عذر اخ مقر
فصنه عن جفائک و ارض عنه
فان ّ الصفح شیمة کل ّ حر.
و رجوع به ابن اعثم و حبط، ج 2 ص 416 و معجم الأدباء یاقوت ج 1 ص 379 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) التابعی نجل احمد التابعی السروی دارای گواهینامه ٔ دارالعلوم خدیویه و مستخدم دیوان عموم الأوقاف . وی در سن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الائمة. رجوع به احمدبن علی بن هشیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الاسلام . رجوع به احمدبن عبدالعزیز... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )تاج الدین . رجوع به احمدبن عبدالقادر حنفی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم صبیح ترکمانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن عطأاﷲ اسکندرانی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به احمدبن محمدبن عبدالکریم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تاج الدین حنفی . رجوع به احمدبن ابراهیم ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تجیبی . ابن بشر. معروف به ابن اغبس . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) ترجمان . او راست : البرهان الصحیح فی بشائر النبی والمسیح چاپ مطبعه ٔ المنار 1329 هَ . ق . والسفر الجلیل فی اب...