احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس . اصلاً ایرانی و از نژاد کرد و از مردم شهرزور بود. پدرش به دمشق هجرت گزید و احمد بدانجا بزاد و ابتدا در مدرسه ٔ سمیساطیه طباخ بود و ضمناً بفرا گرفتن علوم ادب پرداخت در لغت عرب و شعر و ادب چنان مهارت یافت که او را ارجانی صغیر و قاموس ماشی می گفتند، پس از آن بقسطنطنیه رفت و چندی ندیم یکی از ارکان دولت بود، سپس بطرابلس و مصرو دمشق شد. و در حلب به سال 1169 هَ . ق . درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۳۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حفید تفتازانی . او راست حاشیه ای بر شرح العقائدالعضدیه . وفات وی به سال 906 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حلاّبی . فقیهی است ..
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حلبی ، معروف به ابن منلا. وفات در 1003 یا 1000 و یا 990 هَ .ق . باختلافاتی که در کشف الظنون هست . رجوع به ا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الحموی الحنفی . او راست : غمز عیون البصائر علی محاسن الاشباه و النظائر،و هو شرح علی کتاب الاشباه و النظائر ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حمیری ، مکنی به ابوالعباس . او راست : کتاب تذکره . وفات وی به سال 788 هَ .ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حنفی . رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ... شود. و نیز او راست : عنقودالنصیحة و منظومه ٔ مرآةالادب فی المعانی و ا...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حنفی . رجوع به عتابی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حنفی . او راست : کنزالفتاوی و مجمعالفتاوی حنفی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد حنفی قدوری . رجوع به ابوالحسین قدوری شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد خارزنجی بشتی .یکی از ائمه ٔ لغت ، از مردم بشت شهری بخراسان . او راست : شرح ابیات ادب الکاتب ابن قتیبه و تک...