احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس . اصلاً ایرانی و از نژاد کرد و از مردم شهرزور بود. پدرش به دمشق هجرت گزید و احمد بدانجا بزاد و ابتدا در مدرسه ٔ سمیساطیه طباخ بود و ضمناً بفرا گرفتن علوم ادب پرداخت در لغت عرب و شعر و ادب چنان مهارت یافت که او را ارجانی صغیر و قاموس ماشی می گفتند، پس از آن بقسطنطنیه رفت و چندی ندیم یکی از ارکان دولت بود، سپس بطرابلس و مصرو دمشق شد. و در حلب به سال 1169 هَ . ق . درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد زبیدی حنفی ملقب به زین الدین . رجوع به احمدبن احمدبن عبداللطیف شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد سروجی ملقب به زین الدین . او راست : تحفة الاصحاب .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد قربانی معروف به بیری رئیس . وی متن وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ اول را بترکی نظم کرده . وفات وی به سال 972 هَ ....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد گیلانی . رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الاخشید. رجوع ابن الاخشید شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن یحیی ماردینی حنفی . لقب وی شرف الدین است . وفات او به سال 728 هَ . ق . بود و او را منظومه ای است به ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس صنهاجی قرافی مالکی . کنیت وی ابوالعباس و لقب او شهاب الدین است . وی از فقهاء مذهب مالکی بود و صاحب کشف ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ارسلان . ملقب به نورالدوله . رجوع به آل افراسیاب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الاسبر تکسینی ۞ مکنی به ابوالنصر و ملقب به سیف الدین . او راست ترجمه ٔ اسباب النزول ابن مطرف بفارسی . (کشف ال...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن اسحاق بن ابراهیم ماهان بن بهمن بن نسک ارجانی فارسی معروف بموصلی . رجوع به الفهرست چ مصر ص 201 شود.