احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس . اصلاً ایرانی و از نژاد کرد و از مردم شهرزور بود. پدرش به دمشق هجرت گزید و احمد بدانجا بزاد و ابتدا در مدرسه ٔ سمیساطیه طباخ بود و ضمناً بفرا گرفتن علوم ادب پرداخت در لغت عرب و شعر و ادب چنان مهارت یافت که او را ارجانی صغیر و قاموس ماشی می گفتند، پس از آن بقسطنطنیه رفت و چندی ندیم یکی از ارکان دولت بود، سپس بطرابلس و مصرو دمشق شد. و در حلب به سال 1169 هَ . ق . درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۴.۵۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) راوندی . رجوع به ابن راوندی و رجوع بروضات الجنات ص 54 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رزوق . او راست : قواعدالتصوف . علی وجه یجمع بین الشریعة والحقیقة طبع مصر بسال 1318 هَ . ق . (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رسام حموی مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین . او راست : معادن الجواهر. (مقادیرالجوهر). رجوع به احمدبن ابی بکر ...
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) رسمی افندی . یکی از مشاهیر رجال عثمانی است . مولد او در قصبه ٔ رسمو واقع در اقریطش در سال 1133 هَ . ق . بود، وفات وی در...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رسی . المتوکل . یازدهمین از ائمه ٔ رسی در سعدای یمن از 532 هَ . ق . و وفاتش در 556 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشدی . او راست : السر فی خطاء القضاء. رجوع به محمود ضیف شود. (معجم المطبوعات ) .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشید افندی . رجوع به صَدَفی زاده شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشیدالدین . رجوع به احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشید عبداﷲ (دکتر) حکیم باشی مستشفی أصوان الامیریة. او راست :التمریض والاسعافات الأولیة. طبع مطبعة الاَّداب و المؤید س...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رضا (الشیخ ...). او راست : هدایة المتعلمین الی ما یجب فی الدین . طبع مطبعة العرفان صیدا 1330 هَ . ق . رجوع به رضا و طاهر...