احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن امیةبن ابی امیة الکاتب مکنی به ابوالعباس . مرزبانی ذکر او آورده است و گوید او از خاندان کتابت و غزل و ظرافت وادب بود. و احمدبن ابوالقاسم نیشابوری گوید که او را پس از سال 250 هَ . ق . یا حوالی آن دیدم و علم ادب بسیار از وی فراگرفتم . یاقوت گوید امیة پدر احمد ازموالی هشام بن عبدالملک است و در دولت بنی عباس بربیعحاجب منصور پیوست و کاتب وی بود و او را شعر نیکوست و اولاد او همه از مردان علم و ادبند از جمله احمد صاحب ترجمه و برادر او محمد و در اخبار شعرا ذکر او آورده ام و مرزبانی قطعه ٔ ذیل را از احمد روایت کند:
خبرت عن تغیری الاترابا
و مشیبی فقلن باﷲ شابا
نظرت نظرةالی ّ فصدّت
کصدود المخمور شم ّ شرابا
ان ّ ادهی مصیبة نزلت بی
ان تصدی و قد عدمت الشبابا.
و ابوهفان میگفت در دنیا هجائی اشرف و اظرف از این قول احمدبن امیة نیست :
اذ ابن شاهک قد ولیته عملاً
اضحی و حقک عنه وَ هْوَ مشغول
بسکّة احدثت لیست بشارعة
فی وسطها عرصة فی وسطها میل
نری فرانقها فی الرکض مندفعاً
تهوی خریطته و البغل مشکول .
و ابن الندیم گوید او را سی ورقه شعر است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن جنیه . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن رضوان عسقلانی . رجوع به ابن القلیوبی کمال الدین ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن شیخ . رجوع به احمدبن عیسی مکنی به ابوالسلیل شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن شیخ . (آل ...) ابن المعتمر زیدبن احمدبن زید الکاتب کتاب الشجاعه ٔ خود را در مدح آنان نوشته است . (از اب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن مأمون کشی . او راست : مجموع النوازل و الحوادث و الواقعات .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن موفق مقدسی صالحی حافظ است . متوفی 643 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بغدادی زاهد. رجوع به ابوسعیدخراز احمد ... و رجوع به احمدبن عیسی الخراز شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عیسی خراز مکنی به ابوسعید. صاحب صفة الصفوة گوید: جنید گفت اگر از ما آن خواهند که ابوسعید خراز بر او بود هر آینه هم...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی رزیقی . منسوب به رزیق نهری بمرو و او تلمیذ ابن المبارک است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی عسقلانی . او راست : الاشراق فی شرح تنبیه ابی اسحاق .