احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بشربن علی التجیبی معروف به ابن الأغبس . حمیدی ذکر او آورده و گوید وفات وی به سال 326 هَ . ق . بود. او فقیهی بمذهب شافعیست مائل بحدیث و عالم بکتب قرآن و در همه علومی که وی داشت از عربیت و تفسیر و لغت و قرائت متقن و استوار بود و لغت عربیّه را از برداشت و کثیرالرّوایة و در کتابت کتب نیکو خط و ضبط بود و از عجلی و خشنی و ابن الغازی اخذ ادب کرده بود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سکوتی . شاعر عثمانی از اتباع صدراعظم قره مصطفی پاشا وزیر سلطان محمدخان . صاحب ترجمه نزیل دمشق است و بدانجا بسال 1102...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلطان عمادالدین بن شاه شجاع . خوندمیر در حبیب السیر آرد که [ بهنگام قرب وفات شاه شجاع ] : امرا و اعیان متفرق بدو فرقه...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سَلَقی ابن روح مکنی بابوعمرو منسوب به سلقیة در ساحل انطاکیة. مسعودی گوید که آثار سلقیة تا عصر ما باقی است . و احمد ش...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلمان حربی ملقب به سکّر. محدث است . وفات او پس از سال 600 هَ . ق . باشد. و بعضی پدراو را سلیمان گفته اند. (تاج العر...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلیمان الطوسی . ابو عبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 70، 147، 189، 242،...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سمرقندی ملقب به شهاب الدین . او راست : شرحی بر مختصر القدوری .
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) سمنانی ملقب به علاءالدوله و رکن الدین . او راست : فصول فی الاصول . رجوع به علاءالدوله ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) السموری . سیستانی الاصل است . رجوع به تاریخ سیستان ص 20 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سمین . رجوع به احمدبن یوسف حلبی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سُویقی بن محمد. تلمیذ ابوداود.