احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن توفیق . اصلاً از مردم گیلان پدرش منلا توفیق در ایران حکمت و ریاضیات آموخت پس از آن بمملکت عثمانی منتقل شد و بعد از تقلبات چند بقسطنطنیه رفت و با ارکان دولت آشنا گردید تا سال 1010 هَ . ق . درگذشت و فرزندش احمد صاحب ترجمه ، معروف بتوفیقی زاده یکی از فضلای روم است و در بسیاری از مدارس آنجا تدریس کرد تا بقضاء سلانیک منصوب شد و آنگاه در سال 1040 بقضای شام و پس از چندی بقضای مصر و سپس ادرنه مأمور گردید و بدانجا به سال 1051 درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن ابی عمار الحناط، صاحب ابوعبید القاسم بن سلام . چنانکه ابن بنت الفریابی گوید وفات وی بسال 281 هَ .ق . ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب ، معروف بشاه چراغ و سیدالسادات . پدر اکرم وی امام موسی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن طاوس الفاطمی الحسنی الحلی ، برادر ابی و امی سید رضی الدین علی بن موسی ، و مادر او دختر ورام است . اومجته...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن شاکر. از بنی موسی بن شاکر که در اخراج کتب از بلاد روم با برادران خویش محمد و حسن کوشید. پدر ایشان موسی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن العباس بن مجاهد المقری مکنی به ابوبکر. خطیب گوید: او شیخ قرائت روزگار خویش بود و وی در ربیعالاَّخر سال ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن علی ، مشهور به ابن الوکیل و ملقب بشهاب الدین . او از طبقه ٔ کرمانی وضیاء قرمی است و نزد این دو شاگردی کرد...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن قائم ، ملقب به مجبر. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن نصراﷲ خزرجی ، ملقب به شمس الدین . او راست : المصطفی من ادعیة المصطفی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن یونس بن محمدبن منعةبن مالک بن محمدبن سعدبن سعیدبن عاصم بن عائذبن کعب بن قیس بن ابراهیم الأربلی الاصل...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی ، اخو حروری الجوهری . یکی از فقهاء شافعی . و کتاب المختصرالصغیر مزنی را روایت کرده است . (ابن الندیم ).