احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر مکنی به ابی بکر. وی شیخی فاضل در طب و مردی حلیم و عفیف و طبیب مستنصرباﷲ بود و همه ٔ اولاد ناصر بدو اعتمادداشتند و بتعظیم و تبجیل و معرفت حقش میکوشیدند و نیز نزد رؤسا مؤتمن بود و او ادیبی فهیم بود و بخط خویش کتب بسیار در طب ّ و مجامع و فلسفه بنوشت و زمانی دراز بزیست . (عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 46).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن مرتضی . رجوع به ابن مرتضی شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن الوزیربن سلیمان بن مهاجر، مولی قیسبةبن کلثوم السوقی ، مکنی به ابوعبداﷲ. او از ابن کلیب و عبداﷲبن وهب س...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد کرمانی عمری شافعی ، معروف به ابن فضل اﷲ کاتب دمشقی و ملقب بشهاب الدین . رجوع به ابن فضل اﷲ شهاب ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن المرتضی الیمنی . یکی از علماء زیدیه . او راست : الملل و النحل و آن کتابی مختصر است و در آن گوید که فرقه ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن الوزیر سلیمان بن مهاجر، مکنی به ابوعبداﷲ.رجوع به احمدبن الوزیر و احمدبن یحیی الوزیر شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن هبةاﷲ الدمشقی الشافعی ، ملقب بصدرالدین . او از فقهاء شافعیه بود و منصب قاضی القضاتی داشت و به سال 656 هَ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسار. رجوع به احمدبن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی الجلالی ، مکنی به ابوعبداﷲ. یکی از مشایخ متصوفه . صاحب جنیدو ابوالحسن نوری و جز آنان . (کشف المحجوب هجویری ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی سهروردی قرشی بکری شافعی ، ملقب بشمس الدین کاتب . او در لغت و ادب و موسیقی ید طولی و در حسن خط قدح معلی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی مغنیساوی . او راست : شرح المقصود فی التصریف امام الاعظم ، بترکی .