احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جرج الذهبی مکنی به ابوجعفر. معاصر ابوالولیدبن رشد. او فاضل و عالم بصناعت طب و در اعمال آن صاحب حسن تأتّی بود و منصور را در طب خدمت میکرد و پس از او بخدمت پسر وی ناصر پیوست و در مجلس مذاکره ٔادب حاضر میشد و او در زمره ٔ علمائی است که بجهت اشتغال بحکمت و علوم اوائل مغضوب منصور و سپس مورد توجه او گردید و منصور او را تمجید میکرد و شکر میگفت ودر حق او میگفت : ان اباجعفر الذهبی کالذهب الابریز الذی لم یزدد فی السّبک الا جودة. وفات او به تلمسان هنگام غ-زوه ٔ ناصر در افریقیه 600 هَ . ق . بود. رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 76 و 77 و 81 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر خطیب قسطلانی شافعی مکنی به ابوالعباس . او راست : اللاَّلی السنیة و لوامع الانوار. و فتح الدانی و ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الذیال . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 106).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی سهل الحلوانی . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است . (الموشح چ مصر ص 26...
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ابی عبید العبدی الهروی القاشانی مکنی به ابوعبید یکی از اکابر علماء و افاخر ادبا. سیوطی ذکر او در طبقات الن...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی محمد یحیی بن المبارک العدوی الیزیدی . مکنی به ابوجعفر پیش از سال 260 هَ . ق . وفات یافت . و او را دو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی نصر بزنطی . رجوع به بزنطی احمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الورد مکنی به ابوالحسن .برادر محمدبن محمدبن عیسی بن عبدالرحمان بن عبدالصمد.ابوالفرج جوزی در صفة الصفو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی الوفا. رجوع به ابن ابی الوفا شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد. رجوع به ابوسعید مالینی ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن احمد. رجوع به علاءالدوله ٔ سمنانی شود.