احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جرج الذهبی مکنی به ابوجعفر. معاصر ابوالولیدبن رشد. او فاضل و عالم بصناعت طب و در اعمال آن صاحب حسن تأتّی بود و منصور را در طب خدمت میکرد و پس از او بخدمت پسر وی ناصر پیوست و در مجلس مذاکره ٔادب حاضر میشد و او در زمره ٔ علمائی است که بجهت اشتغال بحکمت و علوم اوائل مغضوب منصور و سپس مورد توجه او گردید و منصور او را تمجید میکرد و شکر میگفت ودر حق او میگفت : ان اباجعفر الذهبی کالذهب الابریز الذی لم یزدد فی السّبک الا جودة. وفات او به تلمسان هنگام غ-زوه ٔ ناصر در افریقیه 600 هَ . ق . بود. رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 76 و 77 و 81 شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی ابوشادی . مولد او بمصر سنه ٔ 1309 هَ . ق . بود. او راست : قطرة من یراع فی الادب و الاجتماع . و او را مؤلفات دیگر است...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی باشا. رجوع به زکی باشا احمد شود. (معجم المطبوعات ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی الخرشی مهندس . او راست : الأجراس الکهربائیة فی کیفیةترکیبها و اصلاحها و ما تحتاج الیه . طبع مطبعه ٔ النهضةالعربیة 13...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی صفوت . فارغ التحصیل از مدرسه ٔ دارالعلوم و مدرس زبان عربی در مدرسه ٔ الامیرفاروق سنه ٔ 1345 هَ . ق . او راست : صفوة...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی یوزباشی . یکی از معلمین ریاضی و یوزباشی ارکان مدرسه ٔ حربیة. او راست : اللاَّلی السنیة فی تعلیم قراء الخرط الطوبو...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زمجی یا زمچی . نام یکی از سران و پهلوانان لشکر ابومسلم مروزیست . مؤلف آنندراج گوید: نام مردی صاحب خوارق که قصه خ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زمن . رجوع به احمد کتاکت شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )زناتی بک (شیخ ...). ناظر مدرسة القبة الخدیویة و مدرسة العذبة المتمدنة. او راست : الدین القویم برسم المدارس الخصوصیة للحضرة...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زنده پیل . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریربن عبداﷲبن لیث بن جریربن عبداﷲ البجلی ... و رجوع به احمدبن جریر....
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زورق . رجوع به احمدبن محمدبن عیسی برلسی شود. و در بعض مآخذ رزوق آمده است .