احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفربن حمدان بن مالک القطیعی البغدادی مکنی به ابوبکر قطیعی . در نامه ٔ دانشوران (ج 3 ص 121) آمده است که : وی از فضلای عرفای مائه ٔ چهارم هجریه است . درزمان مطیع و طایع بوده نسبش بدین گونه است : ابوبکر احمدبن جعفربن حمدان بن مالک القطیعی . نشو و نمایش در بغداد بوده در نزد جمهور این دو طبقه از فقها و عرفا مشهور و معروف است . در حدیث شاگرد عبداﷲبن احمدبن حنبل است و ازآن فقیه کامل روایت کند و در عرفان نسبتش بشیخ اجل جنید بغدادی است . یاقوت حموی در ضمن تعیین قطیع در معجم البلدان مینویسد: ابوبکر احمد القطیعی روی عن عبداﷲبن احمدبن حنبل و ابراهیم الحربی و غیرهما روی عنه الحاکم ابوعبداﷲ و ابونعیم الحافظ و غیرهما. بهر حال وی در بغداد روزگار خود را بتدریس و ارشاد میگذرانید و جماعتی همواره درک صحبت وی را مینمودند یکی از بزرگان این طبقه حکایت کرده است که وقتی بنزد وی رفتم که از فیض صحبت وی استفاده کرده باشم چون بمجلس وی حاضر گشتم دیدم جماعتی بنزدش نشسته و او مسائل همیگفت تا آنگاه که مجلس خلوت شد نگاهی بمن کرد و گفت چه خواهی و چگوئی . گفتم وصیتی خواهم . گفت از طلب منشین و با طلب تقوی را پیشه کن و از نافرمانی حق اندیشه تا بمقصود برسی و عاقبت نیکو دریابی . از آن عارف کامل نقل شده است که گفته از شیخ خود جنید شنیدم که همواره میگفت : یا من هو کل یوم فی شأن اجعل لی من بعض شأنک ؛ ای آنکسی که هر روزه در کار دیگری چه بودی که روزی آن کار در کار من کنی . از کلمات اوست که گفته :محرومی در بی توکلی است و نرسیدن بمقصود در زیاده طلبی . آن عارف و کامل روزگار زندگانی خود را در بغداد میگذرانید تا موافق روایت یاقوت حموی در سال سیصدوشصت وهشت هجری در زمان الطایعللّه روزگار زندگانیرا در بغداد بدرود نمود و در همان شهر مدفون گردید. - انتهی . و او گردآورنده ٔ مسند العشرة است . (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی حفص کبیر بخاری . او راست : فتاوی ابی عبداﷲ.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحواری مکنی به ابوالحسن ۞ .از جمله ٔ اجله ٔ مشایخ شام . جنید درباره ٔ او گفت : احمدبن ابی الحواری ریحانةالشا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد. یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن ابی خالد. رجوع به احمدبن یزید...شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد الاحول . هندوشاه در تجارب السلف (ص 168) آرد: او ازمولی زادگان است . مردی داهی و عاقل و فَطِن و ادیب وکات...
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خالد الضریر مکنی به ابوسعید.رجوع به احمدبن خالد الضریر مکنی به ابوسعید شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خمیصه . محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی خیثمه . ابوعبیداﷲ محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 27، صص 144 - 146، ص 152، 1...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الخیر زرکوب مکنی به ابوالعباس شیرازی . [ نیمه ٔ اول قرن هشتم ] وی به معین و فخرالدین ملقب بوده و مؤلف ...
احمد. (اِخ ) ابن ابی داود ابوعبداﷲ. (الموشح ص 270، 341، 345).