احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حاجب ملقب به مهذب الدین . ابن ابی اصیبعه آرد (ج 2 ص 181 ببعد): وی طبیبی مشهور و در صناعت خویش فاضل و در علوم ریاضی متقن و در ادب و علم نحو متعین بود. مولد او به دمشق است و او در آنجا نشو و نما یافت و به صناعت طب نزد مهذب الدین بن نقاش اشتغال ورزید و مدتی ملازمت او کرد و آنگاه که شرف الدین طوسی که در حکمت و علوم ریاضی و غیر آن یگانه ٔ زمان بود بشهر موصل شد، ابن حاجب و حکیم موفق الدین عبدالعزیز نزد او رفتند تا بآموختن علم مشغول شوند و هنگامی بدو رسیدند که وی قصد شهر طوس داشت و در موصل مدتی اقامت کردند. سپس ابن حاجب به اربل سفر کرد و فخرالدین بن دهان منجم ، آنجا بود پس بدو پیوست و ملازمت وی اختیار کرد و با او زیجی را که ابن دهان کرده بود حل کرد و قرائت آن را نزد وی متقن و بخط خویش نقل کرد و آنگاه به دمشق بازگشت و این ابن دهان منجم معروف به ابوشجاع و ملقب به ثعیلب و بغدادی بود و بیست سال در موصل بزیست و به دمشق رفت و صلاح الدین و فاضل و جماعت رؤساء مقدم او را گرامی داشتند و سی دینار ماهیانه ٔ او را اجرا برقرار کردند و او متدین و باورع ونسک و کثیرالصیام بود و در جامع دمشق چهار ماه معتکف شد و برای او مقصوره ای را که در کلاسه است بساختند و او را تصانیف بسیار است از آن جمله زیج مشهور و آن نیکو و صحیح است و نیز المنبر فی الفرائض و آن مشهور است و کتاب فی غریب الحدیث که چند مجلد است و کتاب فی الخلاف مجدول علی وضع تقویم الصحة و وی دائم الاشتغال بود و او را شعر بسیار است . احمدبن حاجب قصد حج کرد و به بغداد بازگشت (پس از متجاوز از چهل سال ) و درآ نجا بمرد و در جوار قبر پدر و مادر مدفون شد و مهذب الدین بن الحاجب کثیرالاشتغال و محب العلم و پیش از شهرت به طب آنگاه که بجامع دمشق میزیست در صناعت هندسه قوی النظر بود و سپس در صناعت طب متمیز گردید و از جمله ٔ بزرگان این فن بشمار آمد و در بیمارستان کبیر که ملک العادل نورالدین بن زنگی بساخت بطبابت پرداخت وسپس خدمت تقی الدین عمر صاحب حماة برگزید و پیوسته در خدمت او بحماة بود تا تقی الدین وفات یافت . پس ابن حاجب به دمشق شد و از آنجا بدیار مصریه روی آورد و خدمت ملک الناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب کرد و باز بطب اشتغال ورزید و تا پایان عمر صلاح الدین نزد او ببود آنگاه بملک المنصور صاحب حماة پسر تقی الدین پیوست و دوسال نزد او بماند و در حماة بعلت استسقاء درگذشت .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکر الجذامی الاسکندری المالکی ، المکنی به ابن المنیر. صاحب بغیه گوید: او...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصور الاشمونی الحنفی النحوی . ابن حجر گوید او در عربیت و فنون فاضل بود و در نحو لامیه ای کرد که از آن مکا...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منیر. رجوع به احمدبن محمدبن منصور... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن بشیربن جناد یا حمادبن لقیط الرازی الأندلسی . ابن الفرضی گوید: اصل وی از ری است و پدر او زبان آور...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن العباس ، مکنی به ابومحمد. ابن جوزی در منتظم ذکر او آورده است و گوید: او توجه بامراخبار و تواریخ ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن عطأاﷲ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن العریف صنهاجی اندلسی مرّی صوفی (481 - 536 هَ .ق .). و...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی الاهوازی . رجوع بروضات الجنات ص 584 س 16 شود.
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن موسی الفوات . مؤلف حبیب السیر آرد: در روضةالصفا از احمدبن محمدبن موسی بن الفوات منقولست که گفت : پدرم در...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مؤید. او راست : تحفة الاخیار فی اقسام الاخیار [ کذا، و ظاهراً فی اقسام الاخبار صحیح است ].
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن میمون . رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲبن میمون قداح شود.