احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حجر مکّی هیثمی شافعی ملقب به شهاب الدین وشیخ الاسلام . مفتی حجاز. او راست : کف الدماغ (؟) من محرمات اللهو و السماع . المنح المکیة فی شرح ام القری (افضل القری ) و قرةالعین فی بیان ان التبرع لایبطله الدین . الصواعق المحرقة علی اهل الرفض و الزندقة. وفات وی به سال 973 هَ . ق . بود. (کشف الظنون ). و رجوع به ابن حجر شهاب الدین ... و احمدبن علی بن حجر... شود.
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بیرونی . رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد التاریخی الرعینی ۞ الأندلسی . یاقوت در معجم الادبا نسب او بصورت مذکور آرد و گوید حمیدی آورده است که : احمد...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمد تبریزی . او راست : تاریخ النوادر.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد تلمسانی ، مکنی به ابوالعباس . وی مدونة فی فروع المالکیه ٔ عبدالرحمان بن قاسم و نیز فروع ابن حاجب را شرح ک...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد تناء. محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد التونی البشروی . وی برادر عبداﷲبن محمد التونی البشروی است .رجوع به عبداﷲ... و رجوع بروضات الجنات ص 368 شود...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثالث . چهاردهمین از سلاطین عثمانی . رجوع به احمدبن محمد پسر محمد ثالث شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی یا ثعالبی ، مکنی به ابواسحاق نشابوری . صاحب تفسیر معروف به تفسیر ثعلبی و کتاب عرائس المجالس در قصص ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی ، مکنی به ابوعبداﷲدمشقی ، کاتب و مشهور به ابن خیاط. وی ادیب و شاعر بود و ابتدا کتابت بعض امرا با او ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد جبارة مرداوی مقدسی حنبلی ، ملقب بشهاب الدین . او راست : شرحی بر عقیلة اتراب القصائد فی اسنی المقاصد ابومحمد قا...