احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن قاسم بن محمدبن علی بن رشیدبن احمدبن حسین بن علی بن علی بن یحیی بن یوسف الملقب بالأشل بن قاسم بن الامام یوسف الداعی بن الامام منصور یحیی بن امام ناصر احمدبن امام هادی یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم طباطبا. امام یمن . او پس از عم خود اسماعیل متوکل مقام امامت یمن یافت (1079 هَ . ق .) و خویش را لقب مهدی داد و با اشتغال به امور رعایا بعلم و ادب توجه داشت و شعر نیکو میگفت . در آغاز امر عم زاده ٔ وی قاسم بن امام محمد المؤید با او خلاف کرد و دعوی امامت کرد لیکن مردم یمن پس از وقایع بسیار بر امامت احمد صاحب ترجمه اتفاق کردند. وفات او بغراس در 1092 هَ . ق . بوده است .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۱ ثانیه
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فضلان . رجوع به ابن فضلان شود.
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن فضل باطرقانی . از راویان اخبار است .(سمعانی ص 3). رجوع به احمدبن فضل بن محمد ... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الفقیه همدانی رجوع به ابن الفقیه احمد شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فورد معروف بقاضی زاده و ملقب بشمس الدین . وی حواشی علی قاری را بر فتح القدیر تکمیل کرده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فهدبن حسن بن ادریس احسائی ملقب بشهاب الدین . عالم نحریر. او معاصر احمدبن محمدبن فهد اسدی است و او را نیزشرحی ب...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فهد حلی . رجوع به ابن فهد جمال الدین ابوالعباس ... شود. و نیز او راست : کتاب المقتصر و شرح الارشاد و کتاب الموجز ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فهری لیلی نحوی مکنی به ابوعلی . وی شرحی بر دو فصیح اللغه ٔثعلب نوشته و یکی از آن دو موسوم است به الصریح ف...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فیروز شاه . رجوع به احمد (امیر ...) نظام الدین بن فیروز شاه شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن فیومی قرصی معروف به عزالدین بن قراصه . او راست :نتف المحاضرة. و وفات وی به سال 701 هَ . ق . بود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن قاسم معروف به رفیق قدیم . او راست : قطب السرور فی اوصاف الخمور. وی در سال 340 هَ . ق . حیات داشته است .