احمد
نویسه گردانی:
ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن الحسن بن محمدبن الیمان بن الفتح الدیناری مکنی به ابوعبداﷲ. او مردی ادیب بود لیکن حسن خطدر او غلبه داشت . یاقوت گوید اینکه ذکر او در معجم الادباء آورده ام نظر بنیکوئی خط وی است که آنرا بغایت رسانید و ابوالوزیر ابوسعدبن عبدالرحیم در اخبار پسر احمد، عبدالجبار گوید که پدر عبدالجبار، ابوعبداﷲ دیناری مقدمی مکرم بود و از بسیاری تسلط او بفن خط، خط ابوعبداﷲبن مقله را میساخت و این تزویر بدانگونه بود که کس تمیز اصل از مزور نمی کرد - انتهی . و باز یاقوت گوید او را پسری است ادیب مکنی به ابویعلی و موسوم به عبدالجبار که ذکر او در باب خود بیاورده ام .
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۳ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هلال . او راست : کتاب الرقی والتعاویذ. (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هلال البکیل . رجوع به ابونصر احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن همدم کتخذای ، معروف بسهیلی . او راست : عجائب المآئر و غرائب النوادر، به ترکی .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هولا کو تکودار. او پس از درگذشتن برادر خود به سال 681 هَ .ق . ابقاخان وارث تاج و تخت شدو مسلمانی گرفت و نام خ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن هیثم بن فراس بن محمدبن عطاء الشامی . یاقوت از مرزبانی آرد که : او یکی از روات بسیارحدیث است و از وی حسن بن علی...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یاسین ، مکنی به ابواسحاق . او راست : تاریخ هرات .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی ، مکنی به ابوالعباس . از معتبرین عرفای اوایل مائه ٔ چهارم هجریه است و از اهالی شیراز، در بدایت سلطنت آل بو...
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن یحیی . رجوع به ابوعبداﷲبن الجلاء شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی (شریف ...). اولین والی مهدیه در یمن در حدود سال 900 هَ .ق . او راست : کتاب الأحکام در اصول زیدیه و البحرا...
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن ابی بکر التلمسانی حنبلی ، المشهور بابن ابی حجلة و ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس . شاعر و ادیب . رجوع...