اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

احمد

نویسه گردانی: ʼḤMD
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن الحسن بن محمدبن الیمان بن الفتح الدیناری مکنی به ابوعبداﷲ. او مردی ادیب بود لیکن حسن خطدر او غلبه داشت . یاقوت گوید اینکه ذکر او در معجم الادباء آورده ام نظر بنیکوئی خط وی است که آنرا بغایت رسانید و ابوالوزیر ابوسعدبن عبدالرحیم در اخبار پسر احمد، عبدالجبار گوید که پدر عبدالجبار، ابوعبداﷲ دیناری مقدمی مکرم بود و از بسیاری تسلط او بفن خط، خط ابوعبداﷲبن مقله را میساخت و این تزویر بدانگونه بود که کس تمیز اصل از مزور نمی کرد - انتهی . و باز یاقوت گوید او را پسری است ادیب مکنی به ابویعلی و موسوم به عبدالجبار که ذکر او در باب خود بیاورده ام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۱۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن فارسی نحوی . او راست : کتاب المقصور و الممدود. متوفی بسال 377 هَ . ق .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن فیج (پیگ ). محدث است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن الکندی . از اوست کتاب غریب الحدیث . (ابن الندیم ).
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن مالقی مکنی به ابوجعفر. وفات 728هَ . ق . او راست : شرف البهار فی اختیار مشارق الأنوار. و قاعدة البیان و ضابطة...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن المستضی ٔ بنوراﷲبن المستنجد. رجوع به ناصرلدین اﷲ ابوالعباس احمد... شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن مقری از مردم شام . از روات قرائت کسائی و در پاره ای حروف با کسائی مخالف است . (ابن الندیم ).
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن میمندی مکنی به ابوالقاسم ،و بنا بگفته ٔ بعضی ابوالحسن ، و ملقب به شمس الکفاة وزیر معروف سلطان محمود و پسر وی ...
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن نیشابوری مکنی به ابوحامد زهری . وفات او به سال 463 هَ . ق . بوده است .
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن یزیدی ؟ ۞ . رجوع به الجماهر بیرونی ص 64 شود.
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین . رئیس حنفیه ٔ بغداد. فقیهی معتزلی و باری با داود ظاهری مناظره کرده او را در حجت مقطوع کرد و در مکه به سا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.